ای ز کار آمده و روی نهاده به شکار
تیغ و تیر تو همی سیر نگردند ز کار
گاه تیغ تو بر آرد ز سر دشمن گرد
گاه تیر تو بر آرد ز بر شیر دمار
هیبت تیغ تو و تیر تو دارد شب و روز
ملک بر خصم تبه بیشه بر شیر حصار
وای آن خصم که در رزم بدو گویی گیر
وای آن شیر که در صید بدو گویی دار
روز صید تو به چشم تو چه روباه و چه شیر
روز رزم تو بر تو چه پیاده چه سوار
من درین صیدگه آن دیدم از تو ملکا
که صفت کردن آن گشت به من بر دشوار
هر چه در صحرا درنده و دام و دد بود
همه را گرد به هم کردی در یک دیوار
گرد ایشان پره ای بستی تا تند عقاب
زان برون رفت ندانست هم از هیچ کنار
وز سر بالا چون ژاله روان کردی تیر
هر که را گفتی بر دیده برم تیر به کار
در دویدند به سوی تو قطار از سر کوه
باز گستردی در دامن کهشان به قطار
چون درختان کشن بودند از دور و به تیر
بفتادند بدان سان که فتد میوه ز دار
بامدادان همه کهسار پر از وحشی بود
شامگاه از همه پرداخته بودی کهسار
در زمانی همه دشت ز خون دد و دام
لعل کردی چو گلستانی هنگام بهار
نه کران است مر آن را که تو کردی به قیاس
نه کنار است مر آن را که تو کردی به شمار
ظن برم من که چنین بود همانا دشمن
کشته و پیش تو افکنده سرو جانی خوار
خواهمی من که بجایستی بهرام امروز
تا بدیدی و بیاموختی از شاه شکار
شاد باش ای ملک بار خدایان که گرفت
دولت و همت و شادی و شهی بر تو قرار
تو به کردار چنین قادر و ما در همه وقت
پیش کردار تو درمانده به عجز از گفتار
نام تو نام همه شاهان بسترد و ببرد
شاهنامه پس از این هیچ ندارد مقدار
مر ترا بار خدایا به لقب نیست نیاز
نام تو برتر و بهتر ز لقب سیصد بار
هر کجا گویی محمود، بدانند که کیست
از فراوانی کردار و بلندی آثار
به ز محمود یقینم که لقب نتوان کرد
وین سخن نزد همه خلق عیان است و جهار
نام تو در خور تو، خوی تو اندر خور نام
اینت نامی و خوی ساخته معنی دار
هر جهانداری کو را به لقب باشد فخر
هیچ شک نیست کز آن فخر ترا باشد عار
مرد باید که مسلمان بود و پاک بود
چه به کار آید چندین سخنان بیکار
ای به هر جای ترا سروری و پیشروی
وی به هر کار ترا دسترس و دست گذار
شهریاران را فخری چه به بزم و چه به رزم
پادشاهان را نازی چه به تاج و چه به بار
فرخت باد برون آمدن از خانه به صید
شاد بادی به دل از صید و ز تن برخوردار
شادمانه به تو آن کس که ترا دارد دوست
شادمانه به تو آن کس که ترا باشد یار
سال و ماهش به رخ از شادی رویت گل سرخ
روز و شب بر رخش از رامش عشقت گلنار
عهد بسته دل او با تو به مهر و به وفا
شرط کرده تن او با تو به بوس و به کنار
گاه در موکب شاهانهٔ تو جوشنپوش
گاه در مجلس فرخندهٔ تو بادهگسار
هر که از شادی تو شاد نباشد به جهان
یک زمان دور مباد از غم و از نالهٔ زار
مجلس افروز به تو باغ تو امروز شها
مجلس نو کن و نو گیر و می نوش گوار
تا بزرگان سپاه تو به هر باغ کنند
پیش تو از قبل تهنیت باغ نثار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به وصف قدرت و شجاعت یک پادشاه به نام بهرام میپردازد که در میدان جنگ و شکار مهارت دارد. شاعر از تیغ و تیر بهرام سخن میگوید و اینگونه توصیف میکند که چگونه او دشمنان و حیوانات درنده را به راحتی شکست میدهد. پادشاهان و مردان بزرگ دیگر را به تمجید از بهرام دعوت میکند و بر این باور است که واژههای ستایش تمام زیباییها و شجاعتهای او را نمیتواند توصیف کند.
شاعر همچنین به خوشیها و شادکامیهایی که بهرام به دست میآورد اشاره میکند و آرزو میکند که او همیشه در پیکره قدرت و افتخار باشد. در انتها، او از شادکامیهایی که دوستان او با او به اشتراک میگذارند میگوید و بر این نکته تأکید میکند که شادی بهرام، شادی دیگران را نیز به همراه دارد.
هوش مصنوعی: ای کسی که در کارها آمدهای و در حال شکار هستی، تیغ و تیر تو همواره به سمت هدف نشانهگیری میکنند و هرگز از کار خود بازنمیگردند.
هوش مصنوعی: گاهی شمشیر تو دشمنان را به خاک میافکند و گاهی تیر تو میتواند شیر را نیز از پای درآورد.
هوش مصنوعی: قدرت و威ری را که شمشیر و تیر تو دارند، شب و روز دشمنان را به وحشت میاندازند و مانند شیر در جنگل، هیچکس توان مقابله با تو را ندارد.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی هشدار میدهد که اگر دشمنی در میدان جنگ بروز کند، چه خطرناک و مشکلساز خواهد بود. همچنین به قدرت و تواناییهای یک شکارچی در صید اشاره دارد و از او به عنوان یک شیر قوی یاد میکند که در این زمینه میتواند بسیار مؤثر باشد. این دو تصویر نشاندهنده خطر و قدرت در مواجهه با دشمنان هستند.
هوش مصنوعی: روز شکار تو را چه حیواناتی مانند روباه و شیر مینگرند و در روز جنگ تو، چه دشمنان پیاده و چه سوار بر تو تأثیر دارند.
هوش مصنوعی: در اینجا، شاعر به زیبایی و ویژگیهای خاصی اشاره میکند که در دیگران مشاهده کرده است و درک میکند که توصیف آن زیباییها و ویژگیها برای او سخت و دشوار است. به عبارت دیگر، او در تلاش است تا زیباییهای کسی را که دوست دارد، توصیف کند، اما به دلیل عمق احساساتش، این کار برایش مشکل است.
هوش مصنوعی: هر چیزی که در صحرا وجود داشت، از حیوانات درنده و دامها گرفته تا موجودات دیگر، همه را دور هم جمع کردی و در یک مکان محدود قرار دادی.
هوش مصنوعی: در اطراف آنها حفاظی برپا کردی تا عقاب تندپروازی به آسانی نتواند از آن خارج شود، و او نمیداند که از کدام طرف باید بیرون برود.
هوش مصنوعی: وقتی تیر محبتت را با ناز و لطافت به سمت دیگران پرتاب میکنی، هرکس که با او سخن میگویی، به سهولت میتواند تأثیر آن تیر را بر روی دل و چشمانش احساس کند.
هوش مصنوعی: قطارها به سمت تو در حرکت بودند و تو در دامن آسمان، زیبایی و شکوه را گسترش دادی.
هوش مصنوعی: به فاصلهای دور، درختان به خاطر تیرهایی که به آنها اصابت کرد، همچون میوههایی که از درختان میافتند، به زمین افتادند.
هوش مصنوعی: صبح که میشود، کوهها پر از جنب و جوش و وحشیگری است، اما در غروب، همه چیز آرام و ساکت میشود و کوهها به حالت آرامی میرسند.
هوش مصنوعی: در زمانی همه دشت پر از خون حیوانات وحشی و دامها بودی، تو آن را مانند یک گلستان زیبا در بهار جعل کردی.
هوش مصنوعی: آنچه که تو به اندازهگیری و مقایسه آوردی، نه حد و مرزی دارد و نه انتهایی. این مقایسهها نمیتوانند به درستی نشاندهندهی واقعیات باشند.
هوش مصنوعی: من گمان میکنم که اینطور بود که دشمن کشته شده و به پایت افکنده است، در حالی که جانش به خطر افتاده است.
هوش مصنوعی: من میخواهم که امروز بهرام در مکان مناسبی واقع شود تا تو او را ببینی و از شاه شکار درس بگیری.
هوش مصنوعی: ای پادشاه محبوب که همواره خوشحال باش، زیرا نعمت و موفقیت و شادی بر تو نازل شده است.
هوش مصنوعی: تو به گونهای هستی که به هر کاری میتوانی بپردازی، اما ما در هر زمان در برابر کارهای تو ناتوان و عاجز از بیان احساسات و افکار خود هستیم.
هوش مصنوعی: نام تو، نام تمامی پادشاهان را تحت تأثیر قرار داده و از این پس هیچ چیز به اندازه شاهنامه اهمیت ندارد.
هوش مصنوعی: پروردگارا، به نام و عنوانی نیاز ندارم؛ نام تو از هر لقبی برتر و شایستهتر است.
هوش مصنوعی: هر جا که نام محمود به میان آید، بدانید که او کیست و چه ویژگیهایی دارد به خاطر کارهای زیاد و تأثیرات بزرگش.
هوش مصنوعی: من به خوبی میدانم که نمیتوان به محمود لقب خاصی داد و این موضوع برای همه مردم روشن و آشکار است.
هوش مصنوعی: نام تو با شخصیت و ویژگیهایت آمیخته شده است؛ وقتی که نام تو گفته میشود، آنچه درون تو نهفته است، خود را نشان میدهد. نام و شخصیت تو، هر دو معنیدار و مرتبط با یکدیگرند.
هوش مصنوعی: هر کسی که در دنیا مقام و یاد بزرگی دارد، به طور قطع از آن شرافت بهرهمند است و هیچ شکی نیست که این افتخار برای تو عیب و ننگ نخواهد بود.
هوش مصنوعی: انسان باید مسلمان و پاکدامن باشد؛ زیرا سخن گفتن بسیار بدون عمل، هیچ فایدهای ندارد.
هوش مصنوعی: تو در هر مکان تسلط و اختیار داری و در هر کاری به راحتی میتوانی نفوذ کنی و اقدام کنی.
هوش مصنوعی: شاهان و حاکمان هیچ تفاوتی برایشان ندارد که در مجالس جشن و شادی باشند یا در میدان جنگ. آنها به خود میبالند و به زینتهایی که دارند، چه تاجی بر سر و چه بارهایی بر دوش، افتخار میکنند.
هوش مصنوعی: نسیم خوشی در بیرون آمدن از خانه است، و در دل شادابی به خاطر شکارهایی که به دست آمده وجود دارد. احساس خوشحالی ورضایت از دستاوردهای بدنی را نیز تجربه میکند.
هوش مصنوعی: آن کسی که تو را دوست دارد، با شادی به سوی تو میآید و کسی که همسفر توست، با خوشحالی در کنارت قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: سال و ماهش به زیبایی چهرهات شبیه گل سرخ است و روز و شب بر چهرهات به خاطر شادی عشق تو مانند گل نرگس میدرخشد.
هوش مصنوعی: دل او با تو پیمان محبت و وفاداری بسته و بدن او نیز به نوازش و نزدیکی با تو شرط کرده است.
هوش مصنوعی: گاهی در جمع باشکوه تو به زره محافظت میکنم و گاهی در میهمانی شاد و خوشیات شراب مینوشم.
هوش مصنوعی: هر کسی که از خوشحالی تو خوشحال نباشد، باید برای مدتی در این جهان دور باشد و از غم و گریههای بیدلیل رنج ببرد.
هوش مصنوعی: بزم تو امروز مانند باغی پر از رونق و زیبایی است، آن را تازه کن و چیزهای نو بیفزا و از شراب گوارا بنوش.
هوش مصنوعی: بزرگان سپاه تو به هر باغی پیش از تو آمده و به تو تبریک میگویند و هدیه باغها را تقدیم میکنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر شود بحر کف همت تو موج زنان
ور شود ابر سر رایت تو توفان بار
بر موالیت بپاشد همه در و گوهر
بر اعادیت ببارد همه شخکاسه و خار
شهر غزنی نه همانست که من دیدم پار
چه فتاده ست که امسال دگرگون شده کار
خانهها بینم پر نوحه و پر بانگ و خروش
نوحه و بانگ و خروشی که کند روح فکار
کویها بینم پر شورش و سرتاسرِ کوی
[...]
دی در آمد ز در آن لعبت زیبا رخسار
نه چنان مست بغایت ، نه بغایت هشیار
طربی در دل آن ماه نو آیین زنبیذ
اثری در سر آن لعبت زیبا رخسار
از زخم زلفش برگ سمنش غالیه پوش
[...]
بوستانبانا امروز به بستان بدهای؟
زیر آن گلبن چون سبز عماری شدهای؟
آستین برزدهای دست به گل برزدهای؟
غنچهای چند ازو تازه و تر بر چدهای؟
دستهها بسته به شادی بر ما آمدهای؟
[...]
هرکه در پیش تو بر خاک بمالد رخسار
ملک کونین مسخّر بودش لیل و نهار
دگران گر به قدم بر سر کوی تو روند
من به سر بر سر کوی تو روم مجنونوار
سلطنت غیر تو کس را نسزد ز انکه به لطف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.