می آینه گون صاف و قدح آینه فام است
جز عکس رخ یار درو دان که حرام است
چو ساقی مهوش قدحت عشوهکنان داشت
تقوی چه حکایت بود و زهد کدام است؟
از آب می و دانه نقل است همانا
مرغان نشاطم که به بزم آمده رام است
سر مستیم از دایره عقل برون کرد
گویا که میم تا خط بیرونی جام است
در جلوه قد چابکت افکند ز پایم
الله از این راه و روش وین چه خرام است
در میکدهام عربده از حد شده زان رو
نظارگیان کرده هجوم از در و بام است
فانی چو کشی جام فنا باد حلالت
ور شربت کوثر خوری از زهد حرام است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به وضوح از عشق، مستی و رهایی از قید و بندهای عقل و تقوی سخن میگوید. شاعر به زیباییها و جذابیتهای معشوق اشاره میکند و بیان میدارد که در میخانه، مستی و شادی پیدا میکند. او از محدودیتهای زهد و تقوی انتقاد کرده و نشان میدهد که عشق و لذتهای دنیوی مهمتر از آنها هستند. در انتها، اشاره به فنا و لزوم نوشیدن جام عشق دارد و به این میپردازد که باید از لذتهای دنیا بهرهمند شد، حتی اگر به ظاهر حرام باشد.
هوش مصنوعی: میگوید که شیشه نوشیدنی شفاف است و جام رنگی دارد، اما تنها تصویری که در آن منعکس میشود، چهره محبوب است که نباید دیده شود.
هوش مصنوعی: زمانی که ساقی زیبا با قد و قامتش به رقص و جذابیت پرداخت، دیگر تقوا و زهد چه معنا و حکایتی دارند؟
هوش مصنوعی: میگوید که پرندگان خوشحال و شاداب من که به مهمانی آمدهاند، در واقع از آب و می و دانه داستانها و خبرها را میبرند.
هوش مصنوعی: از شادی و سرمستی، از دایره عقل و اندیشه خارج شدهایم، گویی که مثل میم در خط اطراف جام هستیم.
هوش مصنوعی: با زیبایی و جذابیت قامت تو، حقیقتاً من را بهعنوان یک عاشق به زانو انداختی. این حالت و شیوه تو، چه زیبایی در قدمهایت نهفته است!
هوش مصنوعی: در میخانهام سروصدایی بلند شده و به همین خاطر مردم از هر سو به سمت من هجوم آوردهاند.
هوش مصنوعی: اگر تو در دنیای مادی از خود بگذری و به فنا روی کنی، نوشیدن دریا و خوشیهای معنوی بر تو حلال است، اما اگر در زهد و پرهیزکاری به دنبال لذتها باشی، آن زمان در واقع رو به کارهای نادرستی رفتهای.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر من که صبوحی زدهام خرقه حرام است
ای مجلسیان راه خرابات کدام است
هر کس به جهان خرمیی پیش گرفتند
ما را غمت ای ماه پریچهره تمام است
برخیز که در سایهٔ سروی بنشینیم
[...]
ما را چه غم امروز که معشوقه به کام است
عالم به مراد دل و اقبال غلام است
صیدی که دل خلق جهان بود به دامش
المنت لله که امروز به دام است
چون طالع آن نیست که بوسم لب لعلت
[...]
رویت که ازو عالم خوبی بنظام است
چشم بد از و دور یکی ماه تمام است
نی نی غلطم مه که و خورشید چه باشد
خورشید کنیز است ترا ماه غلام است
یک بنده روی رخت غره صبح است
[...]
ما را نه غم ننگ و نه اندیشه نام است
در مذهب ما مذهب ناموس حرام است
گو خلق بدانید که پیوسته فلان را
رخ بر رخ جانانه و لب بر لب جام است
سجاده نشین عارف و دانا نه که عامی است
[...]
چون مستی آن نرگس پر فتنه مدام است
گوش من و بانگ نی و دست من و جام است
گر اختر مقصود به ما خوش نبرآید
ما را رخ زیبای تو ماه تمام است
رخسار تو را لالهٔ دلسوخته هندوست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.