گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

وه که در وقت گلم زان گل رخسار جدا

گل جدا آتش من نیز کند خار جدا

از جدایی من و یار ابر ز تأثیر بهار

من جدا گریه کنان ابر جدا یار جدا

چه فراق است که جانان چو جدا گشت ز من

دل ز جان گشت جدا جان ز تن زار جدا

آن پری پیکر ازین خسته جدایی طلبد

همچو جان کو شود از پیکر بیمار جدا

در و دیوار ز هم گشت جدا بس که زدم

سر جدا بر در آن کوی و به دیوار جدا

ساقیا داروی بیهوشیم افکن در می

که نباید به دلم هوش ز دلدار جدا

فانیا جام فنا نوش درین دیر اگر

بی‌خودی خواهی از آن دلبر خمار جدا

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode