گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
فلکی شروانی

ای غمت برده شادمانی من

بی تو تلخ است زندگانی من

به سر تو که با تو نتوان گفت

صفت رنج و ناتوانی من

از جوانی و حسن خویش بترس

رحم کن بر من و جوانی من

آن خود دان مرا که جمله تویی

آشکارایی و نهانی من

چه بود گر دمی ز روی کمر

دل در آری به مهربانی من

حاصل آید چو حاضر آیی تو

مایهٔ عمر جاودانی من

 فلکی روز و شب همی‌گوید

کز غم توست شادمانی من