شمارهٔ ۱: تا از صفت وجود فانی نشوی - باقی بجمال جاودانی نشوی
شمارهٔ ۲: تا چند بنفس خویش بیداد کنیم - خود را بزوال عقل دلشاد کنیم
شمارهٔ ۳: تا هستی ما فنای مطلق نشود - جان را صفت بقا محقق نشود
شمارهٔ ۴: در لوح عدم نهان بود نقش وجود - چینی، حبشی هر آنچه در امکان بود
شمارهٔ ۵: من کیستم آتش بدل افروخته یی - وز شعله ی عشق آتش اندوخته یی
شمارهٔ ۶: روزیکه فلک بکشت ما داس نهد - نامرد چو مرده تن بکرباس نهد
شمارهٔ ۷: آنم که نه آب در دلم جسته نه تاب - وز باده فتاده مست بر خاک خراب
شمارهٔ ۸: ای با همه در میان وادی با همه یار - وی چون گل و می مدام در دست و کنار
شمارهٔ ۹: تا جان ترا فنا میسر نشود - از نور بقا دلت منور نشود
شمارهٔ ۱۰: آن قوم که اسرار ازل بنهفتند - در پرده ی دل گوهر وحدت سفتند
شمارهٔ ۱۱: وقتست که رنگریزی تاک کنند - خوبان چمن جلوه بر افلاک کنند
شمارهٔ ۱۲: منت که رسیدیم بکام دل ازو - حل گشت بما جهان جهان مشکل ازو
شمارهٔ ۱۳: ساقی قدحی که از میان خواهم رفت - آشفته و مست از جهان خواهم رفت
شمارهٔ ۱۴: افسوس که آتشم ببیهوده فسرد - وین جام لبالبم رسیدست بدرد
شمارهٔ ۱۵: هر دم چو فلک بوضع دیگر گردد - کام دل ازو کجا میسر گردد
شمارهٔ ۱۶: تا از نظرم نهفته یی همچو پری - دیوانه شدم ز غایت در بدری
شمارهٔ ۱۷: جام می و بزم عشرت از میخواران - فردوس جزای عمل هشیاران
شمارهٔ ۱۸: من می نه پی دفع خرد می نوشم - حقا که بدفع خوی بد می کوشم
شمارهٔ ۱۹: تا خار کند نزاع همسنگی گل - زایل نشود ز غنچه دلتنگی گل
شمارهٔ ۲۰: از گلشن جان غرض گل روی تو بود - زین باغ مراد سرود دلجوی تو بود
شمارهٔ ۲۱: یا رب سببی که آب حسرت نخورم - وز جام هوس شراب غفلت نخورم
شمارهٔ ۲۲: یا رب بفقیری و جگر سوزی ما - وز شعله ی شوق تو دل افروزی ما
شمارهٔ ۲۳: ای دل بهوس روزی ننهاده مخواه - با قسمت خود بساز و از غصه مکاه
شمارهٔ ۲۴: ایزد همه خلق و لطف بخشید ترا - وز خلق جهان بلطف بگزید ترا
شمارهٔ ۲۵: هر چند که خرقه ام شراب آلودست - سیل مژه ی ترم بخون پالودست
شمارهٔ ۲۶: در میکده ها حکم جنونم کردند - در صومعه رفتم و برونم کردند
شمارهٔ ۲۷: گاهی ز هوای روز وصلیم نژند - گاهی ز شب فراق داریم گزند
شمارهٔ ۲۸: روزی دلم از پی سرانجام نشد - جانم نفسی مایل آرام نشد
شمارهٔ ۲۹: چون مرغ سحر جناح گلفام گشود - از بیضه ی صبح زرده ی مهر نمود
شمارهٔ ۳۰: ای نظم تو نو گل گلستان خیال - نثر تو خوش آیندتر از آب زلال
شمارهٔ ۳۱: می نوش که شد چمن زر افشان ز خزان - رخ چون گل آتشین کن از آب رزان