گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
بابافغانی

منم و سر ارادت چو سگان بر آستانی

به جبین ز مهر داغی به رخ از وفا نشانی

به هزار جان شیرین به دلست و عمر سرمد

نفسی که خوش برآید به وصال نوجوانی

بگشا کمند مشگین که به گوشه‌های ابرو

همه را شکار کردی به اشارت کمانی

دل من درین نشیمن نشکفت و گشت محزون

که نگفتم از غم خود سخنی به همزبانی

چه حریف خانه سوزی گهِ جلوهٔ ملاحت

که بسوخت برق حسنت دل و دیدهٔ جهانی

نکشیده سبزه بر گل به جمال فتنه بودی

چه کنم کنون که از نو شده‌ای بلای جانی

سخن من و تو آخر همه جا فسانه گردد

که فلان شده‌ست مجنون ز محبت فلانی

تو که ناز می‌فروشی به نیاز دردمندان

نظری به حال ما کن که نمی‌کنی زیانی

ز ریاض دهر کم جو گل آرزو که هرگز

نشکفت این گلستان به مراد باغبانی

ببر ای حریف صحبت خبری به پیر خلوت

که اسیر شد فغانی به کمند نوجوانی

 
 
 
عمعق بخاری

غم تو خجسته بادا، که غمی‌ست جاودانی

ندهم چنین غمی را به هزار شادمانی

منم آنکه خدمت تو کنم و نمی‌توانم

تویی آنکه چاره من نکنی و می‌توانی

عطار

ز سگان کویت ای جان که دهد مرا نشانی

که ندیدم از تو بوئی و گذشت زندگانی

دل من نشان کویت ز جهان بجست عمری

که خبر نبود دل را که تو در میان جانی

ز غمت چو مرغ بسمل شب و روز می‌طپیدم

[...]

نجم‌الدین رازی

به صبا پیام دادم که ز روی مهربانی

سحری به کوی آن بت گذری کن ار توانی

چو رسی به آستانش ز ادب زمین ببوسی

ز من ای صبا پیامی بدهی بدو نهانی

سر زلف مشکبارش به ادب مگر گشایی

[...]

مولانا

هله پاسبان منزل تو چگونه پاسبانی

که ببرد رخت ما را همه دزد شب نهانی

بزن آب سرد بر رو بجه و بکن علالا

که ز خوابناکی تو همه سود شد زیانی

که چراغ دزد باشد شب و خواب پاسبانان

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی

که به دوستان یک دل سر دست برفشانی

دلم از تو چون برنجد؟ که به وهم در نگنجد

که جواب تلخ گویی تو بدین شکردهانی

نفسی بیا و بنشین سخنی بگو و بشنو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه