گنجور

 
بابافغانی

دارد نسیم گل دم جانبخش عیسوی

تا بوی گل ز گلشن مقصود بشنوی

آیینه ی جمال تو در چشم اهل دید

دارد هزار جلوه ی صوری و معنوی

ما را چو در سخن لب لعل تو جان دهد

دیگر چه احتیاج بانفاس عیسوی

زاهد چو قرب کعبه ی وصل تو در نیافت

بیچاره شد بزاویه ی هجر منزوی

پرتو کدام و نور کدام ای خداشناس

تا کی دو دل ز تفرقه ی نور و پرتوی

ای دل گدایی در میخانه کار تست

ما را چه کار با طرب و عیش خسروی

هر جا که هست دیده ز روی تو روشنست

ای روشنی دیده چرا دور می روی

تخم امل بباغ جهان کشته یی ولی

جز بار دل فغانی از این کشته ندروی

 
 
 
رودکی

بی قیمت است شکر از آن دو لبان اوی

کاسد شد از دو زلفش بازار شاهبوی

این ایغده سری به چه کار آید ای فتی

در باب دانش این سخن بیهده مگوی

تا صبر را نباشد شیرینی شکر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از رودکی
فرخی سیستانی

ای قصد تو به دیدن ایوان کسروی

اندیشه کرده ای که بدیدار آن روی

ایوان خواجه با توبه شهر اندورن بود

دیوانگی بود که تو جای دگر شوی

آن کس که هر دو دید، مر ایوان خواجه را

[...]

منوچهری

بنمود چون ز برج بره آفتاب روی

گلها شکفت بر تن گلبن به جای موی

چون دید دوش گل را اندر کنار جوی

آمد به بانگ فاخته و گشت جفتجوی

قطران تبریزی

آن ماه سرو بالا آن سرو ماه روی

از روی او دلم نشکیبد به هیچ روی

چشمم ز مهر ماهش گشته بسان ابر

جسمم ز عشق سروش گشته بسان موی

اشک و رخم ز عشقش چون برگ در خزان

[...]

وطواط

ای بازوی شریعت از اقبال تو قوی

تابنده از جمال تو آثار خسروی

هر گه که در مهم معالی ندا دهی

جز پاسخ متابعت از چرخ نشنوی

فتنه غنوده گشت در ایام تو، که تو

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از وطواط
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه