نه خوی نازکت از غیر دیگرگون شود روزی
نه این رشک از دل پر خون من بیرون شود روزی
به اندک گرمی اغیار دشمن گشتهای با من
معاذ الله اگر این دوستی افزون شود روزی
ببزمت داشتم جامی بصد شادی ندانستم
که از چشم بدم این باده در دل خون شود روزی
چو از آمد شد کوی توام برگ گلی نشکفت
بکنج نامرادی خوشدلم تا چون شود روزی
بچشم کم مبین ای عیبجو اشک نیاز من
که اندک اندک این آب تنک جیحون شود روزی
بمردن هم ندارد رستگاری عاشق مسکین
دلا این نکته ات معلوم از مجنون شود روزی
کند قتل محبان در لباس آن ترک و می ترسم
کزین خونهای پنهان دامنش گلگون شود روزی
ز بیم یار نفرین رقیبم بر زبان آمد
فغانی این دعا شاید که بر گردون شود روزی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فروغ خاکیان از نوریان افزون شود روزی
زمین از کوکب تقدیر ما گردون شود روزی
خیال ما که او را پرورش دادند طوفانها
ز گرداب سپهر نیلگون بیرون شود روزی
یکی در معنی آدم نگر از من چه می پرسی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.