منت که باز شد گرهی از جبین تو
حرفی شنیدم از لب چون انگبین تو
از یک اشاره می کشی و زنده می کنی
صد آفرین بغمزه ی سحرآفرین تو
ای باغبان که نخل گلت بر مراد باد
از دور چند غصه خورد خوشه چین تو
میکش بهر کرشمه که دانی ترا چه غم
شکر خدا که نیست کسی در کمین تو
با هر که دم زدی سخنت زود در گرفت
آه ای شکر لب از نفس آتشین تو
شاهان نهاده پیش لبت مهر بر دهان
زان اسم اعظمی که بود بر نگین تو
آهی زدی چنانکه فغانی هلاک شد
فریاد از دل تو و آه حزین تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای صدر دین و دنیا دنیا آفرین تو
خالی نیند یکنفس از آفرین تو
هم آفرین کنندت و هم آفرین خوهند
مرجان و بر تن تو ز جان آفرین تو
صدق و یقین تست بیزدان تو درست
[...]
کاکل که سر نهاده به طرف جبین تو
صد فتنه میکند به سر نازنین تو
کین منت نشسته به خاطر مگر رقیب
حرفی ز کینه ساخته خاطر نشین تو
عمری دمید بر تو دل گرم بافسون
[...]
ای آسمان به طوع و ارادت زمین تو
گنجینهٔ یسار جهان در یمین تو
گردون در افق نگشاید بر آفتاب
تا هر سحر چو سایه نبوسد زمین تو
الحق بجاست گر همه اجزای روزگار
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.