چشم گریانم که میگردد ز شوقت خون در او
جا ندارد جز خیال آن لب میگون در او
غنچهٔ سیراب از باران اشکم در چمن
چشمهٔ خونست و غلتان لؤلؤ مکنون در او
آنچه روی عالمافروز است هرسو جلوهگر
کز لطافت مانده حیران دیدهٔ گردون در او
چیست دانی چشمهٔ میم دهانت در سخن
نقطهٔ موهوم و چندین نکتهٔ موزون در او
محمل لیلی به صد زیب و صفا آراست عشق
لیکن از تنگی نگنجد مستی مجنون در او
حیرتی دارم ز دل با آنکه صد جا داغ شد
داغ دیگر از کجا هردم شود افزون در او
جا ندارد جان درون دل ز بسیاری درد
هر نفس دردی دگر میآید از بیرون در او
گلشن کویت که بزم عیش و جای خرمیست
تا به کی باشد فغانی با دلی پرخون در او؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چرخ اخضر کز دو چشم خاست موج خون در او
شیشه سبز است و اشکم باده گلگون در او
شد جهان از اشک من دریا و می ترسم شود
غرقه از بار دل من زورق گردون در او
جا درون دل گرفتی چاکش از پیکان بدوز
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.