عرق چکیده ز رویش ز آفتاب فرو
چنانکه از ورق گل چکد گلاب فرو
خطت چو سنبل مشگین بود سحرخیزی
گرفته هر طرفش نور آفتاب فرو
برآمدی چو مه چارده بگوشه ی بام
ز انفعال رخت رفت آفتاب فرو
گه نیاز اسیران نیاورد از ناز
بغمزه گوشه ی ابروی پر عتاب فرو
دمی که لذت تیغش بحلق می نرسد
نمیرود بگلویم ز غصه آب فرو
چه سود زینهمه عرض نیاز و مسکینی
چو از کرشمه نیاید بهیچ باب فرو
کمال مرتبه ی شوق داشت پروانه
که تا نسوخت نیامد ز اضطراب فرو
فغانی از غم دوران دگر نیارد یاد
که سر ز شوق لب برده در شراب فرو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نگارم ار بگذارد ز رخ نقاب فرو
شود ز خجلت رخسارش آفتاب فرو
بطاق ابروی او ماه نو چو در نگرد
همانزمان که در آید رود ز تاب فرو
پر غراب نگویم بزلف او ماند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.