گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
بابافغانی

ای مست ناز از دل ما بیخبر مشو

نا آزموده منکر اهل نظر مشو

ساغر ز دست خود بکف بیغمان منه

در قصد جان عاشق خونین جگر مشو

در کار ما اگر نکنی زهر چشم کم

باری بروی غیر چو شیر و شکر مشو

با مدعی بگوی که در کار عاشقان

گر زانکه نیک می نشوی زین بتر مشو

سر خوش چو در خرابه ی احباب آمدی

بنشین دمی و از سخن ما بدر مشو

شب زنده دار و روز دلا بگذران بغم

گر عاشقی فریفته ی خواب و خور مشو

بر روی گلرخان در دل باز کرده یی

بنشین به آب دیده فغانی و تر مشو

 
 
 
امیر معزی

ای خوبتر ز یوسف ز این خوبتر مشو

از چشم بد بترس و زخانه به در مشو

یارت منم ز عالم و جایت دل من است

یار دگر مگیر وبه جای دگر مشو

گر خواستی ز حسن همی پایهٔ بلند

[...]

فضولی

ای مست غافل از من و خونین جگر مشو

من از تو بی خودم تو ز من بی خبر مشو

کارم بسوز و گریه فتادست در غمت

غافل ز جان سوخته و چشم تر مشو

ترسم که بی خبر شوی از حال عاشقان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه