گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
بابافغانی

ای مست ناز از دل ما بیخبر مشو

نا آزموده منکر اهل نظر مشو

ساغر ز دست خود بکف بیغمان منه

در قصد جان عاشق خونین جگر مشو

در کار ما اگر نکنی زهر چشم کم

باری بروی غیر چو شیر و شکر مشو

با مدعی بگوی که در کار عاشقان

گر زانکه نیک می نشوی زین بتر مشو

سر خوش چو در خرابه ی احباب آمدی

بنشین دمی و از سخن ما بدر مشو

شب زنده دار و روز دلا بگذران بغم

گر عاشقی فریفته ی خواب و خور مشو

بر روی گلرخان در دل باز کرده یی

بنشین به آب دیده فغانی و تر مشو