خراش سینه شد امروز عیش دینهٔ ما
چه سنگ بود که آمد بر آبگینهٔ ما
ستاره تیره و طالع ضعیف و بخت زبون
به قرنها نتوان یافتن قرینهٔ ما
شکست گرمی بازار گنبد مینا
چو آفتاب تو پیدا شد از مدینهٔ ما
تو دور میروی از راه ورنه نزدیکست
رهی به سوی تو باز از شکاف سینهٔ ما
ز حال خویش نگردد چنانکه نقش نگین
در آب و آتش اگر افگنی سفینهٔ ما
چه جای جام جم اکنون که عشق شد ساقی
زلال خضر بود جرعهٔ کمینهٔ ما
تو دوست باش فغانی و بد مگردان دل
ببند خلق جهان، گو کمر به کینهٔ ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو غنچه نیست نهان از کسی دفینهٔ ما
کف گشاده بود همچو گل خزینهٔ ما
به هرکجا که به سنگی رسید، همچون موج
بغل گشاده دود سویش آبگینهٔ ما
شدیم خاک و فلک را چو شیشهٔ ساعت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.