آه کهامشب دیدهام خوابی که میسوزد مرا
خوردهام جایی می نابی که میسوزد مرا
میتپد در خون دل بیصبر و یادم میدهد
هردم از گلگشت مهتابی که میسوزد مرا
صحبت گرمی که دارد سرگرانم همچو شمع
دیدهام زآن ترکْ آدابی، که میسوزد مرا
آه از آن جادو که چون میآورد لب در فسون
نکتهای میگوید از بابی که میسوزد مرا
تشنه بودم بر لب آب و نخوردم جرعهای
دارم اکنون در جگر تابی که میسوزد مرا
از کجا برخاستی امروز سرو من که باز
دارد آن روی چو گل آبی که میسوزد مرا
در نماز عاشقی شبها فغانی تا به روز
حالتی دارد به محرابی که میسوزد مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر احساسات عمیق و دردناک عشق را به تصویر میکشد. او از خوابهایی صحبت میکند که او را میسوزاند، انگار که عشقش آتش به جانش انداخته است. احساس بیقراری و یادآوری معشوق باعث میشود که هر لحظه اش به تپش قلب و دلتنگی بیپایانی تبدیل شود. زیبایی عاشقانه و جذبههای آن، دلش را میسوزاند و او را به شور و شوق میآورد. همچنین، او تشنگی عمیق خود را بیان میکند و به این باور میرسد که هیچ چیز نمیتواند عطش عاشقیاش را فرو نشاند. در نهایت، او به دعا و نیایش در شب اشاره میکند که تجلی عشقش را در محراب نشان میدهد.
هوش مصنوعی: امشب خواب عجیبی دیدهام که مثل آتش درونم را میسوزاند. من در جایی از شراب ناب برخورد کردهام که باز هم مرا میسوزاند.
هوش مصنوعی: دل من از دلتنگی میتپد و با هر ضربهای یادآوری میکند از زیباییهای شب که مانند تابش مهتاب است و در عین حال باعث آزار من میشود.
هوش مصنوعی: گفتگو و سخن گرم و دوستانهای که او دارد، برای من مانند شعلهی شمع است. من این ویژگی خاص را از آن شخص میبینم که مرا میسوزاند و آسیب میزند.
هوش مصنوعی: ای کاش از آن جادوگری که وقتی میآید، با لبهایش جملاتی سحرآمیز میگوید، خبری داشتم؛ جملاتی که مرا به یاد دردی میاندازد که در دل دارم و روح مرا میسوزاند.
هوش مصنوعی: زمانی که بر کنار آب قرار داشتم و تشنه بودم، اما جرعهای از آن نخوردم. حالا در دل خود، دردی دارم که مانند آتش میسوزاند و عذابم میدهد.
هوش مصنوعی: امروز کجا بودی که دوباره به سمت من برگشتی، ای سرو که زیباییات مرا میسوزاند مانند گلی که آبش میکوشد.
هوش مصنوعی: در شبها، هنگام عشق و عبادت، صدای عشق من اوج میگیرد و تا صبح حالتی خاص دارم در جایی که به خاطر محبت میسوزم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
می دهد ساقی می نابی که می سوزد مرا
می زند بر آتشم آبی که می سوزد مرا
می رود آن مست، هشیارانه از پیشم، ولی
نخل قدش می خورد تابی که می سوزد مرا
تا ز من افسانه غم نشنود شبهای وصل
[...]
داده عشقم باده نابی که میسوزد مرا
خوردهام از جام خضر آبی که میسوزد مرا
شب فغانم رفته بود از یاد مطرب صبحدم
زد به تار چنگ مضرابی که میسوزد مرا
تازه عاشق گشتهام چشمم ز خون دل پر است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.