دشمن شدی بیکدمه زاری که داشتم
آیا کجا شد آن همه یاری که داشتم
چندان نمک زدی که بجان هم رسید کار
در سینه آن جراحت کاری که داشتم
هر چند سوختیم دل از حال خود نگشت
شد راست لاف پاک عیاری که داشتم
کاری نکرده در صدف سینه ی گلی
آن گریه ی چو ابر بهاری که داشتم
بعد از هزار طعن و ملامت شدیم خاک
این گل شکفت زانهمه خاری که داشتم
سر شد نشان تیر و بود دام دل هنوز
سودای آن رمیده شکاری که داشتم
آخر بخاکساری و افتادگی کشید
آن سرکشی و کینه گذاری که داشتم
آخر به آه و ناله فغانی قرار یافت
در گلشن آن نوای هزاری که داشتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق شاعر دربارهی دوست و دشمنی میپردازد. شاعر از درد و زخمهایی که بر دل دارد صحبت میکند و به یاد یاریهای گذشتهاش میافتد. او احساس میکند که دشمنی به زندگیاش آسیب رسانده و در عین حال از خاطرات شیرین و رنجهایش یاد میکند. شاعرانگی او با نمادهایی از طبیعت و عشق همراه است و در نهایت به نتیجه میرسد که این تجربیات، او را به جایی از آرامش و قرار رسانده است. برآیند شعر، تأملی است بر رابطهها و احساساتی که در زندگی تجربه میشود.
هوش مصنوعی: آیا فراموش کردهای که در زمان نیازم چقدر کمکم کردی؟ حالا که دردم را به تو میگویم، چرا مثل گذشته یار و یاور من نیستی؟
هوش مصنوعی: به اندازهای به من آسیب زدی که وضعیت به جایی رسید که زخم عمیقتری در دلم به وجود آمد.
هوش مصنوعی: با اینکه دل ما به خاطر وضعیت خود سوخته است، اما هیچ دلیلی برای این نیست که بخواهیم فخر کنیم و به تواناییهای اصیل خود ببالیم.
هوش مصنوعی: در دل خود، احساسات و دردهایی را نگه داشتهام که هیچگاه به عیان نیامدهاند. مانند بارانی که در بهار میبارد، این احساسات نیز پنهان هستند و فقط در درونم جاریاند.
هوش مصنوعی: پس از هزاران سرزنش و انتقاد، در نهایت به خاک این گل تبدیل شدم، بر اثر همهی خاری که داشتم.
هوش مصنوعی: علامت تیر به پایان رسیده، ولی هنوز دل من درگیر یاد آن شکار فراری است که در پیاش بودم.
هوش مصنوعی: بعد از همهی سرکشیها و کینهورزیهایی که داشتم، در نهایت به خاکساری و humility رسیدم.
هوش مصنوعی: در نهایت، پس از تمام زاری و نالههایی که داشتم، سرانجام صدای دلنواز هزارگی من در باغ گلشن به آرامش رسید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از دست رفت دامن یاری که داشتم
سیماب شد شکیب و قراری که داشتم
برق فنا کجاست که از مشت خار من
دامن فشان گذشت بهاری که داشتم
غایب شد از نظر به نفس راست کردنی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.