ز رشک همدمانش بس که جوشد هر نفس خونم
برند از انجمن هرشب چو شمع کشته بیرونم
اگر همسایهٔ خورشید گردد کوکب بختم
نخواهد در کنار بزم او ره داد گردونم
نسیم کوی لیلی ره چه داند جانب گلخن
خوش آن نکهت که میآرد صبا از خاک مجنونم
چنانم در گرفتاری که گر حالم کسی پرسد
نمیدانم که چونم تا بگویم در غمش چونم
ز خوبان داد میخواهم فغانی مهربانی کو
که سازد کاغذی پیراهن طومار افسونم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق شاعر در مواجهه با عشق و غم است. شاعر از رشک و حسادت دیگران به حال خود میگوید و میخواهد هر شب از جمع دور باشد. او به ستارهاش اشاره میکند و میگوید حتی اگر نزدیک خورشید هم باشد، باز هم جایی در کنار او ندارد. شاعر به باد صبا اشاره میکند که بوی خوشی را از خاک لیلی میآورد و خود را در غم عشقش غرق شده مییابد. در آخر، او در پی محبت و محبت دیگران است و میخواهد کسی باشد که درد او را بفهمد و به او کمک کند.
هوش مصنوعی: به خاطر حسادت دوستانش، هر لحظه حس میکنم که خونم به جوش میآید و شبها مثل شمعی که خاموش میشود، از جمع دور میافتم.
هوش مصنوعی: اگر همسایهٔ خورشید شوم، ستارهٔ سرنوشتم نخواهد توانست در کنار مهمانی او جایی پیدا کند.
هوش مصنوعی: نسیم کوی لیلی، اصولاً نمیداند که چگونه به گلخن خوشبو راه یابد. این عطر دلانگیز که صبا از سرزمین مجنون به ارمغان میآورد، از آنجا میگوید که حال من شاید مانند مجنون باشد.
هوش مصنوعی: به شدت در دچارترین شرایط قرار دارم که اگر کسی از حالم بپرسد، نمیدانم چگونه پاسخ دهم تا بتوانم بگویم به خاطر دلتنگیاش چه وضعیتی دارم.
هوش مصنوعی: از بین مردم خوب میخواهم که فریادی سر دهند. کجا هست آن مهربانی که برای من کاغذی مانند لباس بپیچد و جذابیتهای زندگیام را به تصویر بکشد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز بی دردی به امید اجل در عشق مرهونم
نه شرم از قتل فرهادم نه از ننگ از مرگ مجنونم
وبال از هوش دان است، از خردگر همچنین خیزد
همان بهتر که ساقی در شراب انداز مجنونم
فغان العطش ناگه به گوش خضر ره یابد
[...]
بیابان گردم و از کشور آرام بیرونم
متاع کاروان گردباد دشت مجنونم
نمی دانم کدامین شوخ قصد کشتنم دارد
که همچون موجه سیماب در تن می تپد خونم
ز من چون غنچه های باغ بوی درد می آید
[...]
بیا ساقی بپیما ساغری زان صاف گلگونم
به خم بنشسته بنگر حکمت افزون از فلاطونم
به جامی ملک جم چون کی برابر کی کنم حاشا
که یک دم گنج آسایش به از صد گنج قارونم
دو کیهان را نپندارم به میزان تو مقداری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.