گنجور

 
بابافغانی

چند گردیم درین دیر کهن پیر شدیم

آنقدر بیهده گشتیم که دلگیر شدیم

کس ندیدیم که تلخی نشنیدیم ازو

گرچه با پیر و جوان چون شکر و شیر شدیم

هر کجا دیده ی امید گشودیم بصدق

بیشتر از همه آنجا هدف تیر شدیم

تا کی از همدمی خلق توان دید جفا

بگسلیم از همه پیوند نه زنجیر شدیم

اثرش آتش دل بود و ثمر قطره ی اشک

آنکه عمری ز پی لعبت کشمیر شدیم

این چه دامست و چه صیاد که با شیردلان

بهوا داری آن سلسله نخجیر شدیم

راه اگر راست فغانی و اگر نقش خطاست

همچنان بر اثر خامه ی تقدیر شدیم