آتشم در جان و در دل حسرت جامست و بس
حاصل عمرم همین اندیشهٔ خامست و بس
جام یاقوت و شراب لعل خاصان را رسد
بینوایان را نظر بر رحمت عامست و بس
صد سخن در ضمن هر یک نکتهٔ شیرین اوست
اضطراب دل نه از شادی پیغماست و بس
نشئهٔ خاصیست در هر برگ این عشرتسرا
غیر پندارد که مستی در می و جامست و بس
پی به مقصد برکه نبود بیمسمیٰ هیچ اسم
اینکه میگویند عَنقایی همین نامست و بس
از زبان راست قولی، نکتهای کردم سؤال
گفت دم درکش که خاموشی سرانجامست و بس
درد میباید فغانی نه همین درس و دعا
ورد عاشق آه صبح و گریه شامست و بس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق شاعر درباره عشق، زندگی و دردهای انسانی میپردازد. شاعر از سوز و گداز درونش و حسرتهایی که به همراه دارد سخن میگوید و میگوید که نتیجه عمرش تنها اندیشههای خام است. او به طور خاص به زیباییهای عشق و شراب اشاره میکند و نشان میدهد که این احساسات عمیقتر از ثمرات ظاهری زندگی هستند. از سوی دیگر، او در مییابد که درک درست از زندگی، به شناخت عمیقتری نیاز دارد و سرانجام، به این نتیجه میرسد که درد و فغان عاشقانهی او چیزی فراتر از دعا و درسهای معمولی است، بلکه یک حقیقت عمیق و انسانی است.
هوش مصنوعی: من در دل خود آتش دارم و حسرتی که میخواهم به جام برسانم، و حاصل تمام عمرم تنها همین فکر ناپخته و بیفایده است.
هوش مصنوعی: شراب های گرانبها و خاص تنها به کسانی که در مرتبه ای خاص قرار دارند می رسد، اما افرادی که در مسائل مالی ضعیف هستند، تنها می توانند به رحمت عمومی خداوند امید داشته باشند.
هوش مصنوعی: در هر کلمهای که گفته میشود، نکتههای دلچسبی نهفته است. دل از شادی خبر ندارد و این بیقراری آنچنان است.
هوش مصنوعی: در هر گوشهٔ این محل که مملو از خوشی است، حالتی خاص وجود دارد. کسی گمان نکند که شادی و سرخوشی فقط به خاطر شراب و ظرفهایش است.
هوش مصنوعی: برای رسیدن به هدف برکه، هیچ نشانهای وجود ندارد و نامی از آن برکه نیست. آنچه گفته میشود "عَنقایی" تنها همین نام است و همین جاست.
هوش مصنوعی: از زبان راست، چیزی پرسیدم. گفت: در گوشهای بنشین و ساکت باش، زیرا در سکوت، نتیجهای بهتر نهفته است.
هوش مصنوعی: برای درمان درد و رنج، باید فریاد و نالهای زد؛ نه اینکه فقط به درس و دعا بسنده کنیم. عاشق، در طول روز با ناله و در شب با گریه خود را تسکین میدهد و بس.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بزم وصلت دیده ام، آن زهر در جام است و بس
می شنیدم شربت لطفی، همین نام است و بس
دانه می ریزد، تغافل می کن و می بین نهان
شیوهٔ صیاد پی افکندن دام است و بس
جلوهٔ ناز از هزاران شیوهٔ خوبی یکیست
[...]
نیستچون یک شاهد اندر بزم و هر سو بنگری
طرّهٔ پرتاب و گیسوی پریشانست و بس
کثرت اندر عکس نبود ناقص توحید اصل
این تکثر خود بر آن توحید برهان است و بس
غیر انسان هرچه باشد ظل انسان است و بس
معنی انسان همانا شاه مردان است و بس
هست هستی فی المثل جسمی که در وی جان علیست
وین بود روشن که بود جسم از جان است و بس
هرکه خود را سوخت بیباکانه چون پروانه دید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.