گنجور

 
بابافغانی

ما شسته‌ایم ز آینهٔ دیده گرد غیر

زین نقشخانه جلوهٔ او دیده‌ایم خیر

فارغ بود دل از مدد شیخ خانقاه

آن را که جذب پیر مغان می‌کشد به دیر

ماییم و طوف کعبهٔ کوی پریوشان

قطع نظر ز ملک سلیمان و وحش و طیر

میل ریاض دهر نبود از عدم مرا

اینجا به عشق لاله‌رخان آمدم به سیر

دامن‌کشان به خون فغانی چو بگذری

پوشیده دار جلوهٔ حسنت ز چشم غیر