گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
بابافغانی

چون گوش بر فسانه ام آن پر بهانه ماند

رخ تافت از من و سخنم در میانه ماند

در خاک ره چو عرصه ی شطرنج شد تنم

از بسکه بروی از سم اسبت نشانه ماند

حرفیست از جفای تو ای ترک تندخو

هر جا خطی که بر تنم از تازیانه ماند

جان رفت و دیده بهر تماشای روی او

گردید آب حسرت و در چشمخانه ماند

سازد هنوز عشق توام گرمتر ز دل

داغی که از ملامت اهل زمانه ماند

از خواب برنخاست فغانی سرت مگر

در کلبه جرعه یی ز شراب شبانه ماند