زبان خامه ندارد سر رسوم و رقوم
بجز مناقب ذات مقدس مخدوم
حقیقتی که در اشیا مدام در سیرست
بدان صفت که ازو نیست ذره یی محروم
فروغ شمع هدایت امیر وادی نحل
که حل و عقد دو عالم به دست اوست چو موم
محیط علم لدنی که ذات اقدس او
رسید از ره معنی بمنتهای علوم
عنایت نظرش منشأ عقول و نفوس
ارادت قلمش مصدر سپهر و نجوم
چو ذوالفقار دو قسمت نوک خامه ی او
نصیب مؤمن و کافر زهر یکی مقسوم
ز بحر خاطر او هر نفس برون آید
هزار لؤلؤ منثور و گوهر منظوم
سفینه ی دل او پاک لوح محفوظست
علوم اولی و آخری درو مرقوم
چو نقد علم سپردند در خزانه ی دل
بمهر شاه نجف کرده خازنش مختوم
عبادتی که نه با نشأه ی محبت اوست
بمذهب عقلا هست چون ریا مذموم
هزار بار به یک لفظ او درست شدست
هزار جان تعلق گسسته از حلقوم
به دست همتش این هیأت ترنج مثال
شمامه ییست هم از بوی خلق او مشموم
چو غنچه جامه ی جان بهر اوقبا کردن
نشان بستر پاکست و دامن معصوم
ز ابر رحمت او حبه ی گهر مرطوب
ز خوان نعمت او پهلوی صدف مشحوم
دوان بمحکمه ی شرع او شود حاضر
اگر روانه کند مهر خود بقیصر روم
کلیم نام شبانیست خیل فتحش را
مسیح و خضر بیاری و همدمی موسوم
مگر حجاب نماند وگرنه ار در وصف
بصد کتاب نگردد مقام او معلوم
چو شد بلوح دلم خط بندگی مرقوم
من و غلامی اولاد چارده معصوم
زهی امام که پاست نگاه می دارد
بوقت نیت از اندیشه خاطر مأموم
بهر دو گام که طبعت رود بعالم فکر
هزار معنی خاصش بود نثار قدوم
مسیح را دم جان پرور تو همدم شد
دمیکه برد جذام از طبیعت مجذوم
چنان ز فر همای تو دهر یافت شرف
که رشک قله قافست آشیانه ی بوم
حباب وار ز بحر وجود این همه در
بمهر و کین تو موجود گردد و معدوم
بانبیا که اگر قوم پیش زنده شوند
شوند حکم ترا سر بسر بجان محکوم
اگر خطاب کنی در زمان فرو ریزد
نگارخانه ی فغفور چین و قیصر روم
در آن زمان که سواران گرم جنگ چو برق
بداغ و نیزه ی الماس گون کنند هجوم
مبارزان چو به میدان کشند فیل سفید
به خوشه های در آراسته برو خرطوم
دم تو آن کند آنجا که صبح با انجم
حرارت غضبت آنچه باریاض سموم
ز عدل و علم تو عالم چنان گرفت نظام
که سلب شد ز جهان نسبت جهول و ظلوم
ز جانبین بوجهی تصادفست که نیست
میان ذات تو و عقل کل حصوص وعموم
دل مقدست آن شاه بیت معمورست
که هست معنی آفاق وانفسش مفهوم
لطایف قلمت منشیان هفت اقلیم
برند دست به دست از برای دفع هموم
طراز حیله ی نظم تو عقل را ملبوس
حلاوت نی کلک تو روح را مطعوم
بتاب یا اسدالله پنجه ی ظالم
که دست ظلم درازست بر سر مظلوم
هزار خنجر زهر آب داده در دلهاست
ازو که کرد جگر گوشه ی ترا مسموم
ز میوه ی دلت آنکس که آب داشت دریغ
بر مراد برو تلخ باد چون زقوم
رسید وقت که شمشیر آبدار کشی
ز جوی عدل چو باغ ارم کنی بروبوم
شود بطالع سعد تو کار دهر چنان
که هیچ دم نبود نحس و هیچ ساعت شوم
امید هست که این نقد ناتمام عیار
بسکه ی تو رساند فغانی مرحوم
بصانعی که ز یک قطره چند نوع گهر
کند بتعبیه در بطن جانور منظوم
که تا دلم صدف گوهر خیال شدست
نگفته مدح کس از بهر خلعت و مرسوم
ولی چو لازم شعرست فیض اهل کرم
سزد اگر نشود سلب لازم از ملزوم
همیشه تا که رود بر سر زبان قلم
بیان دایره و بحث نقطه ی موهوم
سفینه ی دلم از مدح شاه پر در باد
بحق چار کتاب مهیمن قیوم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است در ستایش مقام و شخصیت یک پیشوای بزرگ، که به توصیف ویژگیها و اهمیت علمی و معنوی او میپردازد. شاعر به صفات خدای عادل و عالم اشاره میکند و از روشنایی و هدایت او در زندگی انسانها سخن میگوید. او مظهر علم و حکمت دانسته شده و تأثیرات او بر قلوب و عقول را برجسته میکند.
شاعر از تجلیات قدرت و علم این شخصیت عالی در جهان و نیز از عدالت و عشق او به بندگانش یاد میکند و بیان میدارد که محبت به او هیچ گاه به ریا و تصنع نیامده است. او کیفیت وجودی انسانها را با وجود این پیشوا مرتبط میداند و اشاره میکند که در صورت وجود حیاتی جاودان، بالاتر از او در عالم نیست.
در نهایت، شاعر با زبانی پرشور و عاطفی، امید دارد که این ستایش و بیان ویژگیهای او، گامی برای درک بهتر مقام رفیع او باشد و دعای خیر برای آینده و پیروزی حق بر باطل در آن وجود دارد.
هوش مصنوعی: نوشتار نمیتواند به خوبی فرایندها و آداب و رسوم را بیان کند، جز اینکه به فضایل و ویژگیهای مقدس و برجسته سرور و صاحب مقام اشاره کند.
هوش مصنوعی: حقیقتی وجود دارد که در همه چیز همیشه در حال حرکت و تغییر است، و هیچ ذرهای از آن خالی نیست.
هوش مصنوعی: نور و روشنی راهنمایی در زندگی، مانند نوری است که از شمعی میتابد. امیر، که به مانند معلمی بزرگ و قوی عمل میکند، قادر است مشکلات و مسائل دو جهان را به آسانی حل کند و آنها را به آرامی در قالبی درست درآورد.
هوش مصنوعی: علم لدنی، دنیای عمیق و فرامنطقهای است که با کمک خداوند و از طریق درک عمیق معانی به دست میآید و در اینجا به اوج و کمال علمی میرسیم.
هوش مصنوعی: محبت و توجه او، باعث بیداری و رشد فکرها و روحهاست و ارادهاش، سرچشمه آفرینش آسمانها و ستارههاست.
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به اینکه مانند شمشیر ذوالفقار، که به دو قسمت تقسیم میشود، مقدرات و سرنوشت انسانها نیز به دو گروه مؤمن و کافر تقسیم میشود. در واقع، هر یک از این دو گروه سهم خاص خود را دارند و تقدیر آنها به نوعی مشخص شده است.
هوش مصنوعی: هر بار که به خاطر او نفس میکشم، هزار مروارید پراکنده و جواهر منظم به وجود میآید.
هوش مصنوعی: دل او مانند یک کشتی است که در آن، دانشهای آغازین و پایانی به صورت محفوظ و نوشته شده وجود دارد. این دل، خالص و پاک است.
هوش مصنوعی: زمانی که علم و دانش را در دل خود نگهداری کردند، مانند اینکه آن را در خزانهای به نام دل ذخیره کردهاند، و بر آن مهر و نشانی از اعتبار و بزرگی، مانند مهر امیرالمؤمنین علی (ع) زدهاند.
هوش مصنوعی: عملی که با عشق و محبت به خدا همراه نباشد، از نظر عقلایی مورد تایید نیست و مانند ریاکاری مذموم و ناپسند است.
هوش مصنوعی: بسیار بار با یک کلام، او به درستی ارتباط برقرار کرده است و هزاران روح از حلقوم جدا شدهاند.
هوش مصنوعی: با توجه به تلاش و ارادهاش، این جمعیتی که در دست اوست، به مانند میوهای خوشبو است که بوی خوشش بر دلها اثر میگذارد.
هوش مصنوعی: چون غنچه، جان انسان درختی است که به زیبایی و پاکی آراسته میشود، در حالی که نشان از زندگی و وجود اوست. این زندگی همچون بستر تمیز و دامنی بیآلایش و معصوم است که او را در بر میگیرد.
هوش مصنوعی: از رحمت خداوند، دانههای درخشان باران مانند مروارید نرم و شفاف میبارند و از سفره نعمت او، مرغوبترین و عالیترین مرواریدها به دست میآید.
هوش مصنوعی: اگر کسی به محاکم شرع حاضر شود و قاضی او را به روم بفرستد، مهر خود را به او میدهد.
هوش مصنوعی: کلیم، همان شبان است که با همراهی مسیح و خضر، در پی پیروزی بزرگ خود است و همچنین دوستی که به او کمک میکند.
هوش مصنوعی: اگر مانع و حجاب نباشد، در غیر این صورت، حتی اگر صد کتاب درباره او نوشته شود، مقام و جایگاه او مشخص نخواهد شد.
هوش مصنوعی: وقتی دل من مانند تختهای صاف و خالی شد، خط بندگی و محبت به اهل بیت پیامبر را بر آن نوشتم و خود را خدمتگزار فرزندان معصوم چهاردهگانه آنان معرفی کردم.
هوش مصنوعی: امام بزرگوار و شایستهای که در زمان نیّت نماز، دل و اندیشه نمازگزاران را زیر نظر دارد و آنها را مراقبت میکند.
هوش مصنوعی: هر قدمی که طبیعت تو به سوی دنیای اندیشه برمیدارد، هزاران معنای ویژه به زمین میریزد.
هوش مصنوعی: مسیح با نفسی که جان را زنده میکند، دوست میشود؛ نفسی که بیماری جذام را از کسانی که به آن مبتلا هستند، میزداید و آنها را شفا میبخشد.
هوش مصنوعی: از بزرگی و عظمت تو، زمانه به مقام و شرفی دست یافته است که حتی قله قاف به داشتن تو حسادت میکند و مکانی برای زندگی را به تو اختصاص داده است.
هوش مصنوعی: وجود تو مانند حبابی از دریای هستی است که به خاطر مهر و کینهات شکل میگیرد و سپس از بین میرود.
هوش مصنوعی: اگر قوم تو، ای پیامبر، از خواب غفلت بیدار شوند و به زندگی واقعی برگردند، در آن صورت، باید فرمان تو را در همه جا اجرا کنند و جانشان به این حکم وابسته خواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر تو صدایی برآوری، زیباییهای چین و روم از بین میروند و از هم میپاشند.
هوش مصنوعی: در آن هنگام که جنگجویان به شدت در مبارزه مشغولاند، همچون صاعقه به سمت دشمن حمله میکنند و نیزههای خود را به مانند الماس به کار میبرند.
هوش مصنوعی: مبارزان زمانی که به میدان نبرد میروند، مانند فیل سفیدی هستند که به خوشههای زیبا و تزئین شده نزدیک میشود و خرطومش را به سوی آنها دراز میکند.
هوش مصنوعی: آن دم و لحظهای که صبح میآید و ستارهها آرام میگیرند، گرمای خشم تو آن قدر شدید است که هر چیزی را در باغها میسوزاند.
هوش مصنوعی: از عدالت و دانش تو، جهان به گونهای منظم شد که از آن، صفاتی چون نادانی و ظلمت از بین رفت.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که واقعیت وجود تو به گونهای است که بین ذات خودت و عقل کلی هیچ تمایز یا مرزی وجود ندارد. به عبارت دیگر، وجود تو به طرز خاصی با خرد کلی و جهانی مرتبط است و هیچ جدایی بین آنها نیست.
هوش مصنوعی: دل پاک آن شاه، مرکزی است که در آن معنا و مفهوم جهان و خود انسان نهفته است.
هوش مصنوعی: ظرافتهای نوشتهات چنان دلنشین است که نویسندگان در هفت اقلیم آن را از یکدیگر به یادگار میگیرند تا مشکلات و غمها را از خود دور کنند.
هوش مصنوعی: شکل و ظاهری که تو برای زیبا ساختن قصیدههایت به کار میروی، عقل را به زیبایی مجذوب میکند و قلم تو مانند غذایی خوشمزه، روح را سیراب و شاداب میسازد.
هوش مصنوعی: ای شیر خدا، با قدرت و شجاعت خود به یاری کسانی که زیر ستم قرار دارند بشتاب، زیرا که ظلم و ستم بر مظلومان بسیار گسترده است.
هوش مصنوعی: در دلها پر از درد و رنج است، چرا که کسی که برای تو عزیز بود، دچار زخم و مسمومیت شده است و این باعث ایجاد دشمنی و کینه در دلها شده.
هوش مصنوعی: اگر کسی که تشنه ی محبت و دوستی تو است، بتواند از میوه دل تو بهرهمند شود، باید افسوس خورد که چه آرزوهای شیرینی بر دل دارد، اما به تلخی و ناامیدی دچار شده است.
هوش مصنوعی: زمانی فرا رسیده که باید با شمشیر تند و برّندهات به دفاع از حق و عدالت بپردازی و زمین را مانند باغ ارم آباد و سرسبز کنی.
هوش مصنوعی: زمانه برای تو به گونهای پیش میرود که هیچگاه ناراحتی یا بدشانسی را تجربه نخواهی کرد و هر لحظهات پر از خوشبختی خواهد بود.
هوش مصنوعی: امید است که این نوشته ناتمام به خوبی ارزش تو را نشان دهد و در نهایت به شهرت و آوازهات کمک کند.
هوش مصنوعی: این بیت به هنر و توانایی یک صنعتگر اشاره دارد که از یک قطره، چندین نوع جواهر تولید میکند. به عبارتی دیگر، این صنعتگر میتواند با مهارت و خلاقیت خود، چیزهای ارزشمند و زیبایی را از منابع ساده و اولیه به وجود آورد. این توانایی او در واقع به مانند یک شعر زیبا در دل موجودات زنده نهفته است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که قلب من مانند صدفی پر از گوهر خیال شده است، هیچ مدح و ستایشی از کسی به خاطر لباس و رسم و رسوم او نمیگویم.
هوش مصنوعی: وقتی که شعر لازم است، خوب است که برکت و لطف اهل کرم در آن присутств داشته باشد، حتی اگر نتوانیم آنچه را که لازم است از آنچه که ملزوم است جدا کنیم.
هوش مصنوعی: همیشه باید توجه داشته باشیم که وقتی به بیان و نوشتن میپردازیم، باید به جزئیات و نکات ریز اهمیت دهیم و به مهارتهای خود در این زمینه فکر کنیم.
هوش مصنوعی: قلب من مانند یک کشتی است که از ستایش پادشاه پر شده و به خوبی به سوی حق و حقیقت حرکت میکند، مانند چهار کتاب بزرگ و معتبر که به وجود آمدهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چگونه سازم با او چگونه حرب کنم
ضعیف کالبدم من نه کوهم و نه گوم
وفاش عاریتی ، عیب و عار او فانی
به عیب عاریتی چیز بر ، چرا فَنوم
ایا درفش تو باز سپید و خصم تو بوم
نرفت زیر فلک چون تو خسرویرا بوم
چو بوم گردد بر دست حاسدان تو باز
چو باز گردد بر بام ناصحان تو بوم
سموم گردد بر دوستان تو چو شمال
[...]
جز آینه که کند گلرخا ترا معلوم
که از حبش حشم آرد بدست کردن روم
طلیعه آید و آنگه سپاه بر اثرش
پدید خواهد گشتن حقیقت از موهوم
من آن نگویم اگر کس بر غم من گوید
[...]
زهی تو حاکم عدل و جهان ترا محکوم
زهی بحم تو گردن نهاده چرخ ظلوم
فکنده صیت تو در گوش روزگار طنین
کشیده رای تو بر روی آفتاب رقوم
جبلت تو مزین بخصلت محمود
[...]
خدایگانا سالی زیادت است که من
به پای حرص به گرد عراق می بدوم
به چشم جز اثر عدل تو نمی بینم
به گوش جز خبر جود تو نمی شنوم
اگر چه تخم ثنای تو کشته ام لیکن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.