ندارم شکوهای از عشق، در دل آتشی دارم
که من از پرتو این آتش است ار تابشی دارم
مبادا ای طبیب، اندر علاج من بیندیشی
که من حال خوشی، در سایه این ناخوشی دارم
بلی عشق است کآسایش رباید، از جهان لیکن
من اندر عین بیآسایشی، آسایشی دارم
نکردم پر ز آلایش، چو اسلاف، این سخن اما
بسی آسایش اندر آن، ز بی آلایشی دارم
نیم چون عصر ماضی، عارف از موهوماندیشی
به خورد عصر حاضر، شکرلله دانشی دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.