تیری، ای دوست، برکش از ترکش
پس به آبروی چون کمان درکش
هان! دلم گر نشانه میخواهی
زدن از توست و از من آهی خوش
کی ز تیرت الم رسد؟ که مرا
دیده در حیرت است و دل در غش
یابم از دیدن تو آب حیات
ور بسوزانیم تو در آتش
خواه نوش است و خواه زهرآلود
شربت از دست دوست خوش درکش
ور دهد غیر شربت نوشت
نیش دان و به خاک ریز و مچش
به عراقی مگو: بیا بر من
خویشتن را بگوی، ای دلکش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بت، اگرچه لطیف دارد نقش
نزد رخسارهٔ تو هست خراش
شد مژه گرد چشم او ز آتش
نیش [و] دندان کژدم و کربش
چه کند این چنین ندیم برش
که ز دیدار او نگردد کش
همه معشوقهایست عاشق کش
عاشق او خرد ندارد و هش
هست چون مار گَرزه دولت دهر
نرم و رنگین و اندرون پرزهر
در غرورش، توانگر و درویش
شاد همچون خیال گنج اندیش
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.