عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۲ با یار به بوستان شدم رهگذری کردم نظری سوی گل از بیبصری آمد بر من نگار و در گوشم گفت: رخسار من اینجا و تو در گل نگری؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بوستانی میرود و از زیبایی گلها لذت میبرد. در این میان، معشوقش به سراغ او میآید و به او میگوید که به جای تماشا کردن گلها، باید به زیبایی خود او توجه کند.
هوش مصنوعی: به همراه محبوبم به باغ رفتم و در حین گذر نگاهی به گلها انداختم، اما به علت نداشتن بینایی واقعی نتوانستم زیبایی آنها را به خوبی درک کنم.
هوش مصنوعی: دختر زیبایی به نزد من آمد و در گوشم گفت: من اینجا هستم و تو چرا به گلها نگاه میکنی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل سیر نگرددت ز بیدادگری
چشم آب نگرددت، چو در من نگری
این طرفه که: دوست تر ز جانت دارم
با آن که ز صد هزار دشمن بتری
شمشاد قد و نوش لب و عاج بری
سنگین دل و سیمین ذقن و زر کمری
هم سرو روان و هم بت کاشغری
مر حورا را تو سخت نیکو پسری
ای خالق ذوالجلال هر جانوری
وی رهرو رهنمای هر بی خبری
بستم کمر امید بر درگه تو
بگشای دری که من ندارم هنری
گرزین دل سوخته برآید شرری
در دایره ثری نماند اثری
گر پیش توام هست نگاراخطری
بردار حجاب هجر قدر نظری
روزی که چو باد پیش من برگذری
دردسر و رنج دل و خون جگری
وآن شب که چو مه به روی من در نگری
نور جگر و قوت دل و تاج سری
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.