گنجور

 
عراقی

پشت بر روزگار باید کرد

روی در روی یار باید کرد

چون ز رخسار پرده برگیرد

در دمش جان نثار باید کرد

پیش شمع رخش چو پروانه

سوختن اختیار باید کرد

از پی یک نظاره بر در او

سال‌ها انتظار باید کرد

تا کند یار روی در رویت

دلت آیینه‌وار باید کرد

تات در بوته‌زار بگدازد

قلب خود را عیار باید کرد

تا نهد بر سرت عزیزی پای

خویش، چون خاک خوار باید کرد

ور تو خود را ز خاک به دانی

خود تو را سنگسار باید کرد

تا دهی بوسه بر کف پایش

خویشتن را غبار باید کرد

دشمنی کت ز دوست وا دارد

زودت از وی فرار باید کرد

ور ز چشمت نهان بود دشمن

پس دو چشمت چهار باید کرد

دشمن خود تویی، چو در نگری

با خودت کارزار باید کرد

چون عراقی ز دست خود فریاد

هر دمت صدهزار باید کرد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۷۲ به خوانش فاطمه زندی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مسعود سعد سلمان

خویشتن را سوار باید کرد

بر سخن کامگار باید کرد

طبع خود را به لفظ و معنی بر

تازه چون نوبهار باید کرد

مدحت شهریار باید گفت

[...]

فیض کاشانی

روی در روی یار باید کرد

پشت بر کار و بار باید کرد

خوندل را زدیده باید ریخت

دل و جانرا نثار باید کرد

عشق هوش است و عقل سرپوشی

[...]

ادیب الممالک

می ندانم چکار باید کرد؟

چه علاج اختیار باید کرد؟

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه