گنجور

 
مسعود سعد سلمان

خویشتن را سوار باید کرد

بر سخن کامگار باید کرد

طبع خود را به لفظ و معنی بر

تازه چون نوبهار باید کرد

مدحت شهریار باید گفت

خدمت شهریار باید کرد

شاه محمود سیف دولت و دین

که زبان ذوالفقار باید کرد

پس همه عمر خود به دفتر بر

مدحت او نگار باید کرد

وان کسی را که مدح او گوید

بر ملوک افتخار باید کرد

آنکه هر کس که طلعتش بیند

جان شیرین نثار باید کرد

ملکا خسروا خداوندا

کارها شاهوار باید کرد

مملکت انتظار نپذیرد

تا به کی انتظار باید کرد

ملک آفاق را بباید جست

کی بدین اختصار باید کرد

بد سگالان بی دیانت را

از جهان تارومار باید کرد

روی خود را به پیش شاه جهان

چون گل آبدار باید کرد

جمله بنیاد دین و دولت را

به حسام استوار باید کرد

ملک را چون قرار خواهی داد

تیغ را بی قرار باید کرد

نامداران و سرفرازان را

از جهان اختیار باید کرد

جمله بدخواه را بباید خست

با عدو کارزار باید کرد

ملک را از حصاریان چو شیر

به عدو بر حصار باید کرد

این جهان را به عدل و داد شها

همچو خانه بهار باید کرد

وانگهی اندر آن به دولت و عز

تا قیامت مدار باید کرد