بیرخت جان در میان نتوان نهاد
بییقین پا بر گمان نتوان نهاد
جان بباید داد و بستد بوسهای
بیکنارت در میان نتوان نهاد
نیمجانی دارم از تو یادگار
بر لبت لب رایگان نتوان نهاد
در جهان چشمت خرابی میکند
جرم بر دور زمان نتوان نهاد
خون ما ز ابرو و مژگان ریختی
تیر به زین در کمان نتوان نهاد
حال من زلفت پریشان میکند
پس گنه بر دیگران نتوان نهاد
در جهان چون هرچه خواهی میکنی
جرم بر هر ناتوان نتوان نهاد
هر چه هست اندر همه عالم تویی
نام هستی بر جهان نتوان نهاد
چون تو را، جز تو، نمیبیند کسی
منتی بر عاشقان نتوان نهاد
بر در وصلت چو کس مینگذرد
تهمتی بر انس و جان نتوان نهاد
عاشق تو هم تو بس، پس نام عشق
گه برین و گه بر آن نتوان نهاد
تا نگیرد دست من دامان تو
پای دل بر فرق جان نتوان نهاد
چون عراقی آستین ما گرفت
رخت او بر آسمان نتوان نهاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعری چون عراقی به بیان احساسات عمیق عاشقانه و عشق ناکام پرداخته است. شاعر به بیان ناتوانی خود در جدایی از محبوب و امید به وصال او میپردازد. او اشاره میکند که بدون عشق و وجود محبوب، زندگی بیمعناست و هرگونه گناه و اشتباه را به گونهای دیگر نسبت میدهد. در نهایت، او تأکید میکند که تمام احساسات و تجربیاتش حول محور محبوب میچرخد و در absence او هیچ چیزی در عالم معنی ندارد. به عبارتی، عشق و مطلوبیت محبوب او را به شدت تحت تأثیر قرار داده و در نظرش هدف زندگی است.
هوش مصنوعی: بدون حضور تو، نمیتوان جان را در میان نگهداشت و بدون یقین، نمیتوان قدم بر گمان گذاشت.
هوش مصنوعی: برای بودن در کنار تو، جانم را باید فدای یک بوسه کنم و در وجودم جایی برای دیگری نمیبینم.
هوش مصنوعی: من از تو یادگاری دارم که به خاطرش نیمجانی دارم، اما نمیتوانم بر لبت بوسهای بگذارم؛ چون برایم ارزشمندتر از آنی است که به آسانی به دست بیاید.
هوش مصنوعی: در این دنیا، نگاه تو باعث ایجاد ویرانی میشود و نمیتوان بر مشکلات زمان غلبه کرد.
هوش مصنوعی: تو با نگاه نافذ و زیبایت، خون ما را از غم و درد ریختی و به مرز نابودی کشاندی. تیر عشق و احساسات را نمیتوان به کمان گذاشت و انتظار داشت به هدف برسد.
هوش مصنوعی: وضعیت من به خاطر زلف های تو آشفته و نامنظم میشود، بنابراین نمیتوان تقصیر را به گردن دیگران انداخت.
هوش مصنوعی: در این دنیا هر کسی میتواند هر کار که میخواهد انجام دهد، اما نمیتوان بر کسی که ناتوان است، گناهی گذاشت.
هوش مصنوعی: هر چیزی که در این جهان وجود دارد، تویی و نمیتوان به جهان نامی جز وجود تو داد.
هوش مصنوعی: هیچکس جز تو، تو را نمیبیند و بنابراین نمیتوان بر عاشقان منت گذاشت.
هوش مصنوعی: وقتی کسی بر در وصال تو نمیآید، نمیتوان به دل و جان او تهمتی زد.
هوش مصنوعی: عشق به تو تنها مربوط به تو است و نمیتوان نام عشق را فقط به یک مورد خاص نسبت داد. عشق به تو و احساسات ناشی از آن خیلی عمیقتر از آن است که بتوان آن را در یک دسته قرار داد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که نتوانم به دامان تو دست بزنم، نمیتوانم پای دل را بر قلبم بگذارم.
هوش مصنوعی: وقتی عراقی آستین ما را گرفت، دیگر نمیتوانیم لباس او را بر آسمان قرار دهیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مهر تو بر دیگران نتوان نهاد
گوهر اندر خاکدان نتوان نهاد
مایهٔ من کیمیای عشق توست
مایه در وجه زیان نتوان نهاد
دست دست توست و جان ماوای تو
[...]
بر من، ای دل، بند جان نتوان نهاد
شور در دیوانگان نتوان نهاد
های و هویی در فلک نتوان فکند
شر و شوری در جهان نتوان نهاد
چون پریشانی سر زلفت کند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.