گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
عراقی

ناگه از میکده فغان برخاست

ناله از جان عاشقان برخاست

شر و شوری فتاد در عالم

های و هویی از این و آن برخاست

جامی از میکده روان کردند

در پیش صد روان، روان برخاست

جرعه‌ای ریختند بر سر خاک

شور و غوغا ز جرعه‌دان برخاست

جرعه با خاک در حدیث آمد

گفت و گویی از این میان برخاست

سخن جرعه عاشقی بشنید

نعره زد و ز سر جهان برخاست

بخت من، چون شنید آن نعره

سبک از خواب، سر گران برخاست

گشت بیدار چشم دل، چو مرا

عالم از پیش جسم و جان برخاست

خواستم تا ز خواب برخیزم

بنگرم کز چه این فغان برخاست؟

بود بر پای من، عراقی، بند

بند بر پای چون توان برخاست؟

 
 
 
غزل شمارهٔ ۲۰ به خوانش سهیل قاسمی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
خاقانی

پای من زیر کوه آهن بود

کوه بر پای چون توان برخاست

عراقی

همین شعر » بیت ۱۰

بود بر پای من، عراقی، بند

بند بر پای چون توان برخاست؟

خاقانی

راحت از راه دل چنان برخاست

که دل اکنون ز بند جان برخاست

نفسی در میان میانجی بود

آن میانجی هم از میان برخاست

سایه‌ای مانده بود هم گم شد

[...]

عطار

چون ز مرغ سحر فغان برخاست

ناله از طاق آسمان برخاست

صبح چون دردمید از پس کوه

آتشی از همه جهان برخاست

عنبر شب چو سوخت زآتش صبح

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
خواجوی کرمانی

چون ز مرغ سحر فغان برخاست

نعره از جان عاشقان برخاست

نرگس نیمه مست خواب آلود

به تماشای بوستان برخاست

چون میان تو ام بشد زکنار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه