بیا، که خانهٔ دل پاک کردم از خاشاک
درین خرابه تو خود کی قدم نهی؟ حاشاک
هزار دل کنی از غم خراب و نندیشی
هزار جان به لب آری، ز کس نداری باک
کدام دل که ز جور تو دست بر سر نیست؟
کدام جان که نکرد از جفات بر سر خاک؟
دلم، که خون جگر میخورد ز دست غمت،
در انتظار تو صد زهر خورده بی تریاک
کنون که جان به لب آمد مپیچ در کارم
مکن، که کار من از تو بماند در پیچاک
نه هیچ کیسهبری همچو طرهات طرار
نه هیچ راهزنی همچو غمزهات چالاک
به طره صید کنی صدهزار دل هر دم
به غمزه بیش کشی هر نفس دو صد غمناک
دل عراقی مسکین، که صید لاغر توست
چو می کشیش میفگن، ببند بر فتراک
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره احساسات عمیق عاشقانه و درد و رنج ناشی از عشق است. شاعر از پاکسازی دل خود از غمها و مشکلات سخن میگوید و به چالشهایی که عشق برای او بهدنبال داشته، اشاره میکند. او به معشوق خود پیامی میدهد که نباید در زندگیاش پیچیدگی ایجاد کند و ناز و غمزههای او دلهای بسیاری را به دام میاندازد. در نهایت، شاعر از حسی نگرانی و ناامیدی صحبت میکند و به نوعی از زخمهایی که عشق بر دل او گذاشته، میگوید.
هوش مصنوعی: بیایید، من دل خود را از زبالهها پاک کردهام، در این ویرانه شما چه زمانی وارد میشوید؟ ننگ و نفرین بر این فکر!
هوش مصنوعی: اگر هزار بار از غم و اندوه دلتنگ شوی و به آن فکر نکنی، حتی اگر جانت نیز به لب آمده باشد، نگران نباش که از کسی کمک نخواهی گرفت.
هوش مصنوعی: کدام دلی وجود دارد که از ظلم تو در امان باشد؟ کدام انسانی است که از آسیبهای تو در امان مانده و بر خاک سر فرود نیاورده باشد؟
هوش مصنوعی: دل من از شدت غم تو بسیار میسوزد و شکیبایی ندارد. من همچنان در انتظار تو هستم، حتی با وجود تمام دردهایی که کشیدهام، انگار که زهر را بدون هیچ دارویی تحمل میکنم.
هوش مصنوعی: اکنون که حال من به شدت بد شده است، در کار من دخالت نکن، زیرا کار من به تو وابسته است و تو نمیتونی به من کمک کنی.
هوش مصنوعی: هیچ کس در دنیا مانند موهای تو زیبا و جذاب نیست و هیچ دزدی به اندازه چشمان تو زیرک و فریبنده نیست.
هوش مصنوعی: با نگاهی پر از فریب و بازیگوشی، قلبهای زیادی را در هر لحظه به دام میکشی و با هر چشمک خود، غم و اندوه بسیاری را به جان مینشانی.
هوش مصنوعی: دل بیچاره عراقی که طعمه نازک توست، وقتی که تو او را شکار میکنی، باید به او میگویند که در دام خودت گرفتار نشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به مستحقان ندهی هرآنچه داری و باز
دهی به معجر و دستار سبزک و سیماک
بجان پاک تو ای خواجه احمد شباک
که همچو جان توام بانو پاک از دل پاک
سر من آنجا باشد که خاک پای تو است
وگرچه سر ز شرف برگذارم از افلاک
بچشم من تو چنانی که توتیا شمرند
[...]
بذروه ملکوت آی ازین نشیمن خاک
که نیست لایق تخت ملوک تحت مغاک
بخاک بازده این خاک و سوی علو گرای
که جان پاک سزا نیست جز بعالم پاک
تو شاه تخت وجودی چه جای تست اینجا
[...]
بیا، که خانهٔ دل پاک کردم از خاشاک
درین خرابه تو خود کی قدم نهی؟ حاشاک
به لطف صید کنی صدهزار دل هر دم
ولی نگاه نداری تو خود دل غمناک
کدام دل که به خون در نمیکشد دامن؟
[...]
کسی که لطف کند با تو خاک پایش باش
وگر ستیزه برد در دو چشمش آکن خاک
سخن به لطف و کرم با درشتخوی مگوی
که زنگ خورده نگردد به نرم سوهان پاک
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.