گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
عراقی

فرستاد دریای فضل و هنر

بدین خشک لب بحری از شعر تر

روان کرد جویی ز بحر روان

که دارد همی ز آب کوثر اثر

روانی لفظ روانبخش او

ببرد آبروی نسیم سحر

دل ناتوانم همانا بدید

فرستاد بهر دل من شکر

چو بر جانم از فضل زیور نیافت

بیاراست جانم به فضل درر

اگر دیدی اشعار جان پرورش

خضر آب حیوان نجستی دگر

اگر چه بسی مادر فضل زاد

به گیتی نیاورد زو به پسر

چو بر فضل صدگونه برهان نمود

به برهان شد اندر جهان نامور

فرستاد بحری که غواص طبع

برو بر نیارست کردن گذر

در آن بحر کو گشت غواص، من

چه به زانکه باشم ازو بر حذر؟

چو کشتی دانش نباشد مرا

نیفتم به نادانی اندر خطر

مسلم شد آن بحر آن را که او

شناسای بحر است و دانای بر

جهان هنر دایم‌آباد باد

از آن معدن فضل و کان هنر

 
 
 
دقیقی

که را رودکی گفته باشد مدیح

امام فنون سخن بود ور

دقیقی مدیح آورد نزد او

چو خرما بود برده سوی هَجَر

عنصری

پدید آرد آن سرو بیجاده بر

همی گرد عنبر به بیجاده بر

ز روی و ز بالا و زلف و لبش

خجل شد گل و سرو و مشک و شکر

بت و ماه را نام خوبی مده

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه