گنجور

 
امامی هروی

ای شکوه نیم ترکت را زفعت بی ریا

تارک نه ترک زنگاری گردون زیر پا

خاک درگاهت که گوئی رفعتست اندر سپهر

صحن دلخواهت که گوئی دانش است اندر صفا

مرتبت را آسمانی قادر است اندر زمین

مملکت را آفتابی واضح است اندر سما

تاب خشت پختهٔ صحنت که دولت را به دوست

با شکوه جنبش اجرام علو التجا

ز اقتباس سایه ات با مهر مستغنی کند

دیده ادراک را، ز آیینه گیتی نما

شاخ ترک نیم ترکت را کز آب لطف اوست

شاخ دولت تازه و برگ مکارم با نوا

ز التفات منزل دستور اعظم منزویست

جان دولت گویی اندر قوهٔ نشو و نما

صاحب عادل، پناه مملکت، صدر جهان،

حاتم ثانی، جهان معدلت، جان سخا

زبده دوران ضیاء الدین علی کز کلک اوست

آن باستحقاق و استعداد توفیق قضا

حل و عقد دولت دین گستر دنیا پناه

آب و تاب خنجر حق پرور گیتی گشا

ملجاء دولت وزیر ابن الوزیر ابن الوزیر

آنکه حشمت را روان بخشید و مدحت را بقا

رونق حکمش که بر دست فلک بست ارتعاش

جنبش کلکش که تعظیم هنر کرد اقتضا

ای سپهر ملک را رأی منیرت آفتاب؛

ای جهان جاه را خاک جنابت توتیا

تا ز صدر مسند دنیا و دین باشد نشان

ز آستان دین پناهت باد در عز و علا

صدر و مسند را کشوه و دهر و دوران را اثبات

ملک و ملت را نظام و دین و دنیا را ضیا