گنجور

 
ابن یمین

ایدل ار داری هوای سروری پاشنده باش

بر جهان ابراز چه سرور باشد از پاشندگی

بر زبر دستان چو خوشه سرکشیت ار آرزوست

پیشه کن با زیردستان دانه وار افکندگی

گر ز سوز تشنگی جانت بلب خواهد رسید

از خضر مپذیر منت بهر آب زندگی

دانه را بگذار وا رستی ز دام چار تیر

آرزو میافکند آزاد را در بندگی

گر ز دیوان قضا مجری نباشد رزق تو

سعی بی حاصل بود از هر دری خواهندگی

آنچه داری چون ز خود و زدوستان داری دریغ

پس بگو تا چیست حاصل زینهمه دارندگی

بر سر گنجست پایت لیک چون آگه نیی

کرده‌ای عادت ز لوم طبع خود جویندگی

خوش برآی ابن یمین چون هست گیتی بر گذر

هم بود روزی که آید نوبت فرخندگی

گرچه گردون خاتم دولت بدان کسی می‌دهد

کش بود همچون نگین یا سادگی یا کندگی