ای نسیمی ز لبت معجزه روح الله
صفت حسن تو گردان چو زبان در افواه
یوسف حسنی و این طرفه که در موکب تو
چون سلیمان بود از لشکر جان خیل و سپاه
بلطافت خط چون خضر وشت کمتر نیست
کز لب چشمه حیوان بدمد مهر گیاه
بجز از سبزه خط و گل رخسار ترا
من ندیدم که بود قوس قزح هاله ماه
تا کی آخر دل عشاق ربائی بستم
چون نداری دل یک کس بهمه عمر نگاه
لیک در وصف نیاید که چه شکرست مرا
از خیال تو که بر چشم رهی دارد راه
هیچ دانی ز چه آئینه مه زنگ گرفت
ز آنکه هر شب بفلک میبرم از هجر تو آه
امشب از دوش گذشتست مرا اشک روان
بصفت راست نیاید بلغ السیل ذباه
گرچه از عین عنایت به سوی ابن یمین
نکنی ای مه تابان همه عمر نگاه
دوش پنهان ز تو همخانه من بود خیال
چون برآورد سر از خوابش امروز بگاه
گفتمش خیز صبوحی کن و اندیشه مکن
که کند عفو خداوند جهان غرق گناه
گفت با طاعت قطب ملک افضل را
بر چنین معصیتی می نتوان کرد اکراه
در دریای حقیقت گهر کان یقین
سر اخوان صفا شیخ جهان فضل الله
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دستش از پرده برون آمد چون عاج سپید
گفتی از میغ همی تیغ زند زهره و ماه
پشت دستش به مثل چون شکم قاقم نرم
چون دم قاقم کرده سرانگشت سیاه
ای ستمکار بیندیش از آنروز سیاه
که ترا شومی ظلم افکند از جاه بچاه
حال اکنون بحقارت منگر جانب او
بشماتت کند آنروز بسوی تو نگاه
در چو بگشاد، بدان دخترکان کرد نگاه
دید چون زنگی هر یک را دو روی سیاه
جای جای بچهٔ تابان چون زهره و ماه
بچهٔ سرخ چو خون و بچهٔ زرد چو کاه
ای بفر و خرد و خوبی خورشید سپاه
او فرزنده ز گردون تو فروزنده ز گاه
او گهی تابان بر چرخ و گهی زیر زمین
تو بوی تابان بر گاه بگاه و بی گاه
زو نگاریده سپهر از تو نگاریده زمین
[...]
کی نهم روی دگرباره بر آن روی چو ماه
کی زنم دست دگرباره در آن زلف سیاه
بروم روی بر آن روی نهم کامد وقت
بشوم دست بدان زلف زنم کامد گاه
ای پسر چند کنم بیلب خندان تو صبر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.