گنجور

 
ابن یمین

بتمثیل ابن یمین نکته ئی

کند عرضه بر شاه فرمانروا

هنرمند مانند بازی بود

که او را بدام آوری از هوا

بتعلیم صیدش مشو رنجه هیچ

که نیک آرد او این صفت را بجا

همان به که آن باز بیگانه را

کنی با خود از راه لطف آشنا

چو وحشت بکلی ز طبعش رود

دهد زان پست از هنر بهره ها

وگر عنف بیند چو یابد مجال

کند خویشتن را ز دامت رها

بلطفش نگهدار گر بایدت

که باشد چنین شاهبازی ترا