منت ایزد را که گردون گر که یکچندی مرا
در جهان میداشت سر گردان بسان خویشتن
از جهان بیرون نرفتم تا ندیدم عاقبت
دشمنانم را بکام دوستان خویشتن
من نه چون دونان برای نان چنین سر گشته ام
بهر آب افتاده ام دور از مکان خویشتن
از مکان خود اگر بیرون فتادم عیب نیست
از هنر بیرون فتد گوهر ز کان خویشتن
بس که در بیدای حیرت عقل سرگردان شود
گر بگویم شمه ئی از داستان خویشتن
ز احتمال بار غم چو کان صفت شد قامتم
گرچه بردم گوی ز اقران در زمان خویشتن
من ز طبع همچو آب خویشتن در آتشم
در قفص از چیست بلبل از زبان خویشتن
خویشتن را هر که بر تیغ زبان من زند
خونش در گردن که دارد قصد جان خویشتن
تا من از خوان قناعت سیر کردم آز را
بسته ام از لقمه دونان دهان خویشتن
منت رضوان نیرزد کوثر و باغ بهشت
ما و آب روی خویش و بوستان خویشتن
بهترست از توتیائی کان بمنت پرورند
چشم ما را گرد و خاک آستان خویشتن
آشکارا کرد پیش از آفرینش رزق تو
آنکه نتوانی نهفت از وی نهان خویشتن
هر کرا بینی بگیتی روزی خود میخورد
گر ز آن تست نانش یا ز آن خویشتن
پس ترا منت ز مهمان داشت باید بهر آنک
میخورد بر خوان احسان تو نان خویشتن
از طمع خواری همی خیزد بترک آن بگیر
تا شوی در ملک عزت کامران خویشتن
ور همی خواهی که یابی نام آزادی چو سرو
راستی کن با همه خلقان بسان خویشتن
بشنو از ابن یمین این پندهای سودمند
ور خلاف این کنی بینی زیان خویشتن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به ستایش پروردگار میپردازد و از سرگردانی و تلاشش در زندگی سخن میگوید. او اشاره میکند که هرگز از واقعیات زندگی دور نشده و تنها زمانی که دشمنانش به مقصد خویش میرسند، او با آگاهی نسبت به شرایط خود، دیگران را نیز میبیند. شاعر به تفاوت خودش با افراد دون اشاره دارد که به خاطر نان و مادیات به زحمت میافتند. او بر ارزشهای انسانی و هنری تأکید میکند و معتقد است که مهم نیست از مکان خود دور شود، بلکه اهمیت در هنر و اصالت فرد است.
شاعر همچنین از درد و غمهای خود سخن میگوید و میگوید که در راستای قناعت و دوری از طمع زندگی کرده است. او به این نکته اشاره میکند که روزی هر کس محرز است و نعمتها از پیش برای او مقدر شده است. در پایان شعر، شاعر نصیحت میکند که آدمی باید به راستی و صداقت با دیگران زندگی کند تا به آزادی و عزت دست یابد و هشدار میدهد که برعکس این رفتار، منجر به زیان خواهد شد.
هوش مصنوعی: خوشحالیم که خداوند در این دنیا مرا به مدت کوتاهی مانند خود او آزاد و سرگردان نگه داشته است.
هوش مصنوعی: من از دنیای اطرافم دور نشدم تا زمانی که نتیجه کار دشمنانم را دیدم که به نفع دوستانم شد.
هوش مصنوعی: من به خاطر نیاز به غذا مانند دونان به این وضعیت نیفتادهام، بلکه به دنبال آب هستم و از جای خود دور شدهام.
هوش مصنوعی: اگر از جایگاه خود خارج شوم، عیبی ندارد؛ زیرا اگر هنری وجود داشته باشد، حتی سنگ گوهر نیز از دل کان خود بیرون میآید.
هوش مصنوعی: بسیار در حیرت و شگفتی میمانم که اگر به طور مختصر از داستان خود بگویم، عقل انسان به شدت گیج و سردرگم میشود.
هوش مصنوعی: به دلیل احتمال وجود غم و اندوه، قامت من به مانند کوهی شده است. هرچند که در دوره خودم توانستم در رقابت با دیگران پیروز شوم.
هوش مصنوعی: من مانند آبی از وجود خودم، در آتش احساسات خود هستم و در قفسی زندگی میکنم. بلبل نیز به خاطر صدای خود، در قفس اسیر شده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که با سخن زهرآگین من به خود آسیب میزند، خود را در خطر جدی قرار داده و این کارش به نوعی مانند خودکشی است.
هوش مصنوعی: من از نعمتهای ساده و کافی زندگی سیر شدهام و دیگر به دنبال چیزهای ناچیز و بیارزش نیستم.
هوش مصنوعی: نعمتهای بهشتی و زیباییهای آن به پای خوشیها و زیباییهای زندگی خود نمیرسد.
هوش مصنوعی: بهتر است چشمان ما را به جای گرد و خاک درگاه خودت پرورش دهی، مانند پرورش توتیای خوب.
هوش مصنوعی: قبل از اینکه تو آفریده شوی، روزی تو به وضوح تعیین شده است؛ آنچه نمیتوانی پنهان کنی، از او نیز نمیتوانی مخفی بمانی.
هوش مصنوعی: هر کس را که در دنیا ببینی، روزیاش را میخورد. این خوراک میتواند از آن چیزی باشد که به دستان خودش به دست آورده یا از نان دیگری باشد.
هوش مصنوعی: بنابراین باید به مهمان خود لطف و محبت کنی، زیرا او برای آنکه از سفرهی احسان تو بهرهمند شود، نیازمند نان شماست.
هوش مصنوعی: برای رهایی از خفت و ذلت، باید از طمع و حرص دست برداری و آن را ترک کنی تا بتوانی به مقام و جایگاه شایسته و عزت در زندگی خود برسی.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی نام آزادی را به دست آوری، مانند درخت سرو با همه مردم راست و درست رفتار کن و با آنها همچون خودت رفتار کن.
هوش مصنوعی: به نصیحتهای ابن یمین گوش کن که برایت مفید است، و اگر به آنها توجه نکنید، ضرر خود را خواهید دید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل نثار زلف جانان کرد جان خویشتن
جان دهد مرغ از برای آشیان خویشتن
قمری نالان که عاشق بود بر بالای سرو
در سر او کرد آخر خان و مان خویشتن
همچو شمع از انگبین کامم ز شیرینی بسوخت
[...]
کام ناکامی روا کن از دهان خویشتن
در میان آور کناری از میان خویشتن
خود تن جان داده را از تاب هجرش مسوز
رحم کن بر جان رنجوری به جان خویشتن
ترسم از دست زبان روزی دهم سر را به باد
[...]
ای جمالت گشته پیدا در نهان خویشتن
وی رخت گردیده پیدا در عیان خویشتن
در جهان، خود عشق می بازی به حسن روی خود
عاشق و معشوق خویشی در جهان خویشتن
از لب خود در سؤالی و جواب از لفظ خود
[...]
تندخویان می زنند آتش به جان خویشتن
می خورد دل شمع دایم از زبان خویشتن
راه حرف آشنایان سبزه بیگانه بست
اینقدر غافل مباش از گلستان خویشتن
نیست نرگس را چو برگ گل به شبنم احتیاج
[...]
تا چراغ انجمن کردن زبان خویشتن
می خورم چون شمع دایم مغز جان خویشتن
گوهر من در ته گرد کسادی شد یتیم
وقت آن آمد که بر بندم دکان خویشتن
روی بهبودی ندارد داغهای سینه ام
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.