گنجور

 
ابن یمین

ای باد صبحدم گذری کن ز روی لطف

بهر من شکسته محزون ممتحن

سوی جناب آصف ثانی علاء دین

کز راه رتبت اوست سلیمان این زمن

دستور دین پناه محمد که رأی اوست

در ضبط ملک بر صفت روح در بدن

آنصاحبی که با نفس خلق فایحش

باشد سیاهروی جهان نافه ختن

گر باشدت مجال که گوئی حکایتی

این یکسخن بعرض رسان از زبان من

کای مفتی شرایع احسان روا بود

کابن یمین ز بهر تو ببرید از وطن

کشتی بخشگ راند و خدام آنجناب

غرق بحار جود تو یکسر زمرد و زن

آری اگر رواست تو مخدوم و حاکمی

ور نارواست پس نظری سوی او فکن

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode