خسروا بنده را اجازت ده
تا بگویم حکایت دل ریش
مدتی شد که در ره اخلاص
کرده ام بندگیت از کم و بیش
جان ز بهر تو میکنم قربان
ور نباشد چنین ندارم کیش
حال اخلاص بنده را مخدوم
میشناسد برای دور اندیش
این زمان کآسمان ز بد مهری
میچشاند بجای نوشم نیش
فاقه تا جان من کند قربان
تیر محنت همی کشد از کیش
روز آنست کآفتاب کرم
سایه ئی افکند برین درویش
مال کز دیگری حواله بدوست
چه شود گر دهد به بنده خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از معشوقش میخواهد که اجازه دهد تا از دل شکستهاش بگوید. او میگوید که مدت زیادی است که در راه اخلاص و بندگی معشوقش تلاش میکند. جانش را برای او قربانی میکند و اگر این همکاری نباشد، دیگر دینی ندارد. شاعر به حال خود اشاره میکند که معشوقش باید حال او را بشناسد، به ویژه در زمانهایی که آسمان بدبیاری به او نیش میزند. او با اشاره به دردها و رنجها یادآوری میکند که روزی خواهد رسید که آفتاب رحمت بر او تابیده و سایهاش را بر سر او قرار دهد. در نهایت، به این نکته اشاره میکند که اگر مال کسی به او برسد، به چه علت اهمیتی ندارد و در واقع او تنها یک درویش است.
هوش مصنوعی: به من اجازه بدهید تا داستانی از دل شکستهام بگویم.
هوش مصنوعی: مدتی است که در مسیر صداقت و خلوص پیش رفتهام و در این راه، به بندگی تو به خوبی و بدیاش توجهی ندارم.
هوش مصنوعی: برای تو جانم را فدای تو میکنم؛ اما اگر چنین احساسی نباشد، من هیچگاه پیرو این راه نخواهم بود.
هوش مصنوعی: خداوند حالت واقعی و نیت خالص بنده را به خوبی میداند، حتی برای کسانی که لازم است با تفکر و دقت بنگرند.
هوش مصنوعی: این لحظه که آسمان به خاطر بدشانسی، به جای اینکه خوشی به من بدهد، درد و زحمت میدهد.
هوش مصنوعی: بنوشید تا جان من برای عشق و دردها فدای شما شود، زیرا من از این مسیر رنج میبرم.
هوش مصنوعی: روزی خواهد آمد که خورشید مهربانی بر این درویش سایه خواهد افکند.
هوش مصنوعی: مالی که از جانب دیگری به کسی منتقل شده است، چه فایدهای دارد اگر آن را به بنده خود بدهد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کاروان شهید رفت از پیش
وآن ما رفته گیر و میاندیش
از شمار دو چشم یک تن کم
وز شمار خرد هزاران بیش
توشهٔ جان خویش ازو بربای
[...]
که بود جاهش از دگر کس بیش
داردش شه عزیز و خاصه خویش
کوش تا آن نفسکه آید پیش
نشود از تو فوت ای درویش
دوش در ره نگارم آمد پیش
آن به خوبی ز ماه گردون بیش
گشته از روی و زلف خونخوارش
خاک گلرنگ و باد مشک پریش
چون مرا دید ساعتی از دور
[...]
تا سلیمان ز نقش خاتم خویش
مهر من بر چه صورت آرد بیش
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.