گنجور

 
ابن یمین

گر که سیم و زر بسیار بود نادانرا

مرد داناش بمردم نشمارد هرگز

ابله ار چند پر از زور بود لیک به رأی

گرچه بیزور بود بشکند او را گربز

آب اگر چند عفن گشته بود در شمرش

می نخواهد شدن از کشتن آتش عاجز

 
 
 
عسجدی

به یکی تیر همی فاش کند راز حصار

ور بر او کرده همی قیر بود رازیجر

بیکی تیر همی فاش کند راز حصار

ور بروه کرده بود قیر به جای گل راز

ازرقی هروی

کرده چون شاعر تشبیه حسامت بپرند

چون پرند او را دستیست بخون در آغاز

سعدی

مرغک از بیضه برون آید و روزی طلبد

و آدمی‌بچه ندارد خبر و عقل و تمیز

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
جامی

گر فتد در بره و میش وی اندک خطری

به فداشان بدهد مادر و فرزند عزیز

جویای تبریزی

دل عاشق زفغان سیر نگردد هرگز

جرس از ناله گلوگیر نگردد هرگز

راستان هیچگه از عزم پشیمان نشوند

بی رسیدن به نشان تیر نگردد هنوز

لذت گریه نه هتر تیره دلی دریابد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه