ای باد صبحدم گذری کن ز راه لطف
بر خاک آستانه سحبان روزگار
آن افصح زمانه که نفس نفیس اوست
سر دفتر اماثل و اعیان روزگار
حاجی شاعر آنکه بصد قرن گوهری
ناید برون نظیر وی از کان روزگار
با ذوقتر ز گفته او هیچ ذقه ئی
هرگز نگشت حاصلم از خوان روزگار
گو گرچه دورم از تو بدین جثه ضعیف
نزدیک تست جان من ایجان روزگار
دانم که آگهی تو هم از شوق من از آنک
پیداست بر ضمیر تو پنهان روزگار
دارد توقع ابن یمین آنکه گه گهی
یادش دهی بحضرت سلطان روزگار
دارای ملک امیر ابوبکر بن علی
کامروز اوست قدوه شاهان روزگار
تا دور روزگار بود باد دور او
کاینست و بس خلاصه دوران روزگار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای در مصاف رستم دستان روزگار
با باس تو هدر شده دستان روزگار
مقهور دستبرد تو اجرام آسمان
مجبور پای بند تو ارکان روزگار
پیش براق و هم تو هنگام کر و فر
[...]
ای در هنر مقدم اعیان روزگار
در نظم و نثر اخطل وحسان روزگار
آسان بر نفاذ تو دشوار اختران
پیدا بر ضمیر تو پنهان روزگار
نامانده چو تو اختر در برج شاعری
[...]
ای همچ جان خلاصه ارکان روزگار
سر دفتر و سر آمد دوران روزگار
زین عمر سست پای چو پیمان روزگار
وین حادثات سخت چو زندان روزگار
اندیشه میکنم، نه همانا توان ربود
گوی مراد در خم چوگان روزگار
یک رنگی از نهاد زمانه طمع مدار
[...]
ای آفتاب حسن به دوران روزگار
چون مه بر آر سر ز گریبان روزگار
بگشا چو غنچه پرده ز رویت که کس ندید
یک گل به رنگ تو ز گلستان روزگار
بنشین بر آب چشمهٔ چشمم که بر نخاست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.