ایدل آسوده همی باش که باکی نبود
گر بروی تو حسودی بحسد می نگرد
صبر کن بر حسد و حاسد و دلشاد بزی
کان بد اندیش خود از رنج حسد جان نبرد
غم مخور کز حسد آتشکده ئی شد دل او
که گهی برق زند صاعقه اندر گذرد
آتش ار هیچ نیابد که خورش سازد از آن
کارش اینست که خون دل خود را بخورد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ملک العرش همه ملک به مسعود سپرد
کشور عالم، هر هفت برو بر بشمرد
جمله زنگار همه هند به شمشیر سترد
ملکت هند بد و سخت حقیر آمد و خرد
چیست آن جفت بهم ساخته همچون زن و مرد
چو فلک گرد بدورش فلک گرداگرد
از برین برف همی بارد و زیرین باران
برف گرم آید هر چند بود باران سرد
سرد و گرمش را چون نیک بیندیشی تو
[...]
همه خفتند و من دلشده را خواب نبرد
همه شب دیده من بر فلک استاره شمرد
خوابم از دیده چنان رفت که هرگز ناید
خواب من زهر فراق تو بنوشید و بمرد
چه شود گر ز ملاقات دوایی سازی
[...]
آخر ای خاک دلت خون دلم چند خورد
تن ناپاک تو تا کی تن پاکان شکرد
تا دلارام من اندر جگرت جای گرفت
هر شبی ناله من گرده گردون بدرد
روضه ای در تو نهادند که از تبت او
[...]
هر که عیب دگران پیش تو آورد و شمرد
بیگمان عیب تو پیش دگران خواهد برد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.