امیدوارم از آنمه که مهربان گردد
اگر حقیقت حال منش عیان گردد
چو بگذرد بدلم یاد رشته گهرش
ز شوق آن تن زارم چو ریسمان گردد
ز تاب لاله سیراب آتش افروزش
گلاب دیده من آب ارغوان گردد
گهی که شعر سیه در حریر ساده کشد
تنم ضعیفتر از تار پرنیان گردد
بآستینش چو دستم نمیرسد آن به
بزیر پاش سرم خاک آستان گردد
ز کوی وی نه گزیری مرا که بلبل مست
نیارد آنکه نه بر طرف گلستان گردد
بسوزم از غم و پروانه وار دم نزنم
بسان شمع گرم جمله سر زبان گردد
بیا که خط تو منشور حسن را طغراست
مثال فائده مند از پی نشان گردد
بگاه وصف لبت از دهان ابن یمین
ز بس لطیف که آید سخن روان گردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز بردباری من موج می شود لنگر
ز خاکساری من صدر آستان گردد
فلک ز بار غم من به خاک بندد نقش
زمین ز بال و پر شوقم آسمان گردد
اگر چه خضر ز آب حیات سیراب است
[...]
جدا از روی تو چشمم چو خونفشان گردد
ز خون دل مژه ام شاخ ارغوان گردد
گرفته ام بغمش الفتی و می ترسم
خدا نکرده بمن یار مهربان گردد
زشادمانی وصل تواش نصیب مباد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.