صبح دمید ساقیا بزم صبوح ساز کن
بر دل ما ز خرمی در ز بهشت باز کن
گر چه که ناز کرده ئی ای بت نازنین من
نیک خوش آیدم ز تو باز در آی و ناز کن
ز آنچه بود زیادتی دست ز آب رز بشوی
وز خبثات آرزو پاک شو و نماز کن
صوم و صلوه نافله گر چه ستوده طاعتیست
شاید اگر نباشدت نان بده و نیاز کن
باز سپید عقل را دیده چنین چه بسته ئی
تا بهوای دل رسی دیده باز باز کن
بلبل خوشنوا چنان در قفس از زبان بود
دم مزن و نشیمن از دست شهان چو باز کن
ابن یمین اگر ترا آرزوی سلامتست
رو در آرزوی دل بر رخ خود فراز کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به جان دوست مطربا، نوای عشق ساز کن
هزار رخنه بر دلم ز نغمه ی حجاز کن
به یاد زلف آن صنم فسانه را، دراز کن
تو نیز ساقیا گره ز زلف خویش باز کن
شور مخالفین بپا بنگر و احتراز کن
پا ز عراقیان بکش رو به سوی حجاز کن
یا بنشین ز مرحمت همره دوست راز کن
ای گل تازه یک نفس پرده ز چهره باز کن
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.