ای عارض گلگونت عکسی زده بر گردون
خورشید شده پیدا ز آن عکس رخ گلگون
چون لعل تو سلک در در خنده کند پیدا
با لطف وی از جز عم افتد گهر موزون
بیرون نرود یکدم مهرت ز دل تنگم
صد سال اگر باشم در خاک لحد مدفون
زلفت بسیه کاری مسند ز قمر سازد
هندو نبود چون او هم مقبل و هم میمون
ز آندم که سفیده دم زد بر رخ گلگونت
دل میکشدم دامن مانند شفق در خون
دریاب کنون دلرا کز وی رمقی ماندست
چون زهر بجان آمد تریاق چه سودا کنون
از ابن یمین جانا یکره سخنی بشنو
در گوش کشند آخر خوبان گهر موزون
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من گوش کشان گشتم از لیلی و از مجنون
آن می کشدم زان سو وین می کشدم زین سون
یک گوش به دست این یک گوش به دست آن
این می کشدم بالا وان می کشدم هامون
از دست کشاکش من وز چرخ پرآتش من
[...]
ای لعل لبت میگون وی سرو قدت موزون
عذر ای جمالت را من وامق و من مفتون
رفتی تو و جانا رفت جان از تن من بیرون
ای خوب تر از لیلی بیم است که چون مجنون
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.