گنجور

 
ابن یمین

ساقیا باده گلفام هوس میکندم

گردش جام غم انجام هوس میکندم

آتش غم ز دلم دود بر افلاک زند

چشمه نوش و لب جام هوس میکندم

شب نشین با تو ولی بی شغب و شور رقیب

تا بوقت سحر از شام هوس میکندم

دام زلف تو چو با دانه خالت بهم است

تا بدان دانه رسم دام هوس میکندم

سوخت از پرتو خورشید محبت دل من

سایه سرو گل اندام هوس میکندم

همچو من سوخته ئی لایق تو نیست ولیک

وصل تو از طمع خام هوس میکندم

جان فشانی چو ز آشفتگی و سر مستی

بر تو ایماه دلارام هوس میکندم

باز چون ابن یمین نعره زنان خواهم گفت

ساقیا باده گلفام هوس میکندم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode