بر من گذشت آن پسر شنگ نوش لب
رخ در میان زلف چو مه در سواد شب
پیش خط هلال وش و روی چون مهش
خورشید را ندید کسی عنبرین سلب
با وی رقیب همره و آری چنین بود
دائم خمار با می و خار است با رطب
میرفت و پای تا سرم از تاب مهر او
میسوخت آنچنانکه بسوزد زمه قصب
با چشم آهوانه او تاب در دلم
افکند و همچو شیر همی سوزدم ز تب
دست از دو کون شسته ام ای دوست بهر تو
ور ز آنکه دشمنان شمرند اینسخن عجب
آتش بیار و خرمن عشاق را بسوز
کآتش کند پدید که عود است یا حطب
هر فتنه را بود سببی شکر حق در آن
بهر هلاک ابن یمین هم توئی سبب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از زیبایی و جذابیت پسر شنگ و چهرهاش سخن میگوید. او به زیبایی که در زلف او مثل ماه در شب است اشاره میکند و قدرت تأثیرش بر دل عاشق را به تصویر میکشد. شاعر در صحنهای از عشق و لذتهای آن غوطهور است و میگوید که حتی در میانه رقیب هم، احساساتش به شدت بر او چیره شده است. او تا حدی مجذوب این زیبایی شده که گویی از دنیا و رقابت دست کشیده و فقط به خاطر محبوب خود، تاب و تحمل خود را از دست داده است. در نهایت، شاعر به وجود فتنهها و مشکلات اشاره میکند و میگوید اینها همگی بر اساس تقدیر و حکمت خداوند هستند.
هوش مصنوعی: آن جوان شاداب و خوشچهره از کنار من گذشت، با لبانی شیرین و چهرهای که در میان موهایش مانند ماهی در تاریکی شب میدرخشید.
هوش مصنوعی: هیچ کس نتوانسته است خورشید را ببیند وقتی که خط هلالی چهره زیبا و روی مهتابی آن در جلو قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: دوست من همیشه در کنار من است و ما هر دو به یکدیگر علاقهمندیم. او همیشه در حالت شادابی و فرح است، در حالی که من به نوشیدنی و تجربههای تلخ و شیرین زندگی مشغولم.
هوش مصنوعی: او میرفت و من از شدت عشق و تابش مهرش، به کلی در آتش سوزانش میسوختم، مانند نی که در آتش میسوزد.
هوش مصنوعی: با نگاه زیبا و دلربای او، عشق و شوقی در دلم ایجاد کرد و مثل شیر هم، به شدت مرا دچار حرارت و تپش کرد.
هوش مصنوعی: من از تمام وابستگیها و دنیاها جدا شدهام، ای دوست، فقط برای تو. حتی اگر دشمنان این حرف را عجیب بشمارند.
هوش مصنوعی: آتش روشن کن و دامن عاشقان را بسوزان، زیرا آتش نشان میدهد که چه چیزی در حال سوختن است؛ آیا عود است یا چوب.
هوش مصنوعی: هر حادثهای دلیلی دارد و همیشه در پس آن حکمت و لطفی از جانب خدا وجود دارد. شکر خدا را به جای آوریم، زیرا تو خود علتی برای هلاک ابن یمین هستی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای آنکه جز طرب نه همی بینمت طلب
گر مردمی ستور مشو، مردمی طلب
بر لذت بهیمی چون فتنه گشتهای
بس کردهای بدانکه حکیمت بود لقب
چون ننگری که چه مینویسد بر این زمین
[...]
ای تاج دین تازی و ای سید عرب
ای خدمت جناب تو اقبال را سبب
ای بوالغنایمی، که ترا از غنایمست
بخشودن خلایق و بخشیدن ذهب
ای رافعی، که ساعد و بازوی تو شدست
[...]
ای داده روی تو دل غمناک را طرب
از عجب دور باش که باشد ز تو عجب
اندر غم فراق تو جانم به لب رسید
تا با تو در وصال تو لب بر نهم به لب
بس شب که تابه روز دلم بی قرار بود
[...]
دستار خوان بود ز دو گز کم به روستا
در وی نهند ده کدوی تر نه بس عجب
لیکن عجب ز خواجه از آن آیدم همی
کو بر کدوی خشک نهد بیست گز قصب
معلوم من نشد که ز احداث روز و شب
با او چه کرد گردش ایام بلعجب؟
در جام او چه کرد جهان زهر یا شکر؟
در دست او چه داد فلک خار یا رطب؟
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.