گنجور

 
ابن یمین

ای دل ار خواهی گذر بر گلشن دارالبقا

جهد کن کز پای خود بیرون کنی خار هوا

ور نمیخواهی که پای از راه حق یکسو نهی

دست زن در عروه وثقای شرع مصطفی

راه شرع مصطفی از مرتضی جوزانکه نیست

شهر علم مصطفی را در بغیر از مرتضی

مرتضی را دان ولی اهل ایمان تا ابد

چون ز دیوان ابد دارد مثال انّما

غیر او را کس نزیبد از سلونی دم زدن

زانکه او داناست ما فوق السموات العلا

خلعت با زیب و زین انت منی کس نیافت

از نبی الا علی کو داشت فر انبیا

در سخا بود از دل و دستش خجل دریا و کوه

این سخن دارد مصدق هر که خواند هل اتی

بعد ازو در راه دین گر پیشوا خواهی گرفت

بهتر از اولاد معصومش نیابی پیشوا

کیستند اولاد او اول حسن وانگه حسین

آنکه ایشان را نبی فرمود امام و مقتدا

بندهٔ این هر دو مخدومیم در دیوان شرع

میکنم ثابت به حکم مصطفی این مدعا

از نبی من کنت مولاه چو تشریف علیست

از طریق ارثشان بس بندگان باشیم ما

بعد از ایشان مقتدی سجاد وانگه باقر است

چون گذشتی جعفر و موسی و سبط او رضا

پس تقی آنگه نقی آنگه امام عسکری

بعد از آن مهدی کزو گیرد جهان نور و صفا

کردگارا جان پاک هر یکی زین جمع را

از کرم در صدر فردوس برین ده متکا

بخشش ایدل زین بزرگان چون که هر یک بوده اند

در دریای فتوت گوهر کان سخا

پیروی کن گر نجات مخلصانت آرزوست

هر که را با خاندان عصمت آمد انتما

در طریق دین به هر کس اقتدا فرهنگ نیست

گر کنی باری به معصومان کن ای دل اقتدا

گر چه من کابن یمینم کرده ام عصیان بسی

لیک میدارم توقع زانکه هستم بی ریا

دوستدار خاندان مصطفی و مرتضی

کایزد از لطف و کرم بخشد بدان پاکان مرا

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عسجدی

عسکری شکر بود تو گو بیا می شکرم

ای نموده ترش روی ار جا بد این شوخی ترا

از که آمختی نهادن شعرهائی شوخ چم

گر برستی شاعران هرگز نبودی آشنا

کشه بربندی گرفتی در گدائی سرسری

[...]

ناصرخسرو

پادشا بر کام‌های دل که باشد؟ پارسا

پارسا شو تا شوی بر هر مرادی پادشا

پارسا شو تا بباشی پادشا بر آرزو

کآرزو هرگز نباشد پادشا بر پارسا

پادشا گشت آرزو بر تو ز بی‌باکی تو

[...]

قطران تبریزی

تا دل من در هوای نیکوان گشت آشنا

در سرشک دیده ام کرد این دل خونین شنا

تا مرا بیند بلا با کس نبدد دوستی

تا مرا بیند هوی با کس نگردد آشنا

من بدی را نیک تر جویم که مرد مرا بدی

[...]

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

شاعران بینوا خوانند شعر با نوا

وز نوای شعرشان افزون نمی گردد نوا

طوطیانه گفت و نتوانند جز آموخته

عندلیبم من که هر ساعت دگر سازم نوا

اندران معنی که گوید بدهم انصاف سخن

[...]

امیر معزی

ای جهانداری که هستی پادشاهی را سزا

در جهانداری نباشد چون تو هرگز پادشا

از بشارتهای دولت وز اشارتهای بخت

شاه پیروز اختری و خسرو فرمانروا

پادشاهی یافته است از نام تو عز و شرف

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه