گنجور

 
ابن حسام خوسفی

ای کعبه تحقیق سر کوی تو ما را

محراب دعا قبله ابروی تو ما را

آن زلف کمند افکن و آن غمزه خونریز

بستند و بکشتند به یرغوی تو ما را

هرچند ز بیراه به راه آوَرَدَم دل

از ره ببرد غمزه جادوی تو ما را

من معتقد پیر مغانم که در این راه

ارشاد طریقت بکند سوی تو ما را

از ظلمت گیسوی تو بیرون نتوان رفت

گر مشعله داری نکند روی تو ما را

دی چشم تو با غمزه به تاراج دل آمد

بردند سراسیمه به انجوی تو ما را

بر پای دل ابن حسام است کمندی

زان طرّه که بسته است به یک موی تو ما را

 
 
 
غزل شمارهٔ ۹ به خوانش زهراسادات نقیب نقل از (کانال تلگرام ابن حسام خوسفی)
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
ابن حسام خوسفی

ای کعبهٔ جان خاک سر کوی تو ما را

محراب دل اندر خم ابروی تو ما را

هر بار که پای از سر کوی تو کشم باز

پابست کند باز سر موی تو ما را

در راه تو خون دل عشاق سبیل است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه