گنجور

 
ابن حسام خوسفی

ای کعبهٔ جان خاک سر کوی تو ما را

محراب دل اندر خم ابروی تو ما را

هر بار که پای از سر کوی تو کشم باز

پابست کند باز سر موی تو ما را

در راه تو خون دل عشاق سبیل است

گو چشم تو خون ریز به یرغوی تو ما را

جز نقش تو در دیده خیالی که در آید

از سر ببرد نرگس جادوی تو ما را

در مملکت حسن ز هر وجه که خوب است

در چشم نیاید به جز از روی تو ما را

زان روی که از سلسله اهل جنونیم

زنجیر کند حلقه گیسوی تو ما را

افتاده چشم سیهت ابن حسام است

زان روز که افتاده نظر سوی تو ما را

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۵ به خوانش محمد ملکشاهی نقل از (کانال تلگرام ابن حسام خوسفی)
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
ابن حسام خوسفی

ای کعبه تحقیق سر کوی تو ما را

محراب دعا قبله ابروی تو ما را

آن زلف کمند افکن و آن غمزه خونریز

بستند و بکشتند به یرغوی تو ما را

هرچند ز بیراه به راه آوَرَدَم دل

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه