ای اهل درد را ز تو هر دم غمی دگر
نیش غم تو بر دل ما مرهمی دگر
درکوی تو که درگه اهل سعادتست
از آب چشم اهل صفا زمزمی دگر
ترشد به اب جود تو خاک وجود ما
فرمای از ابر لطف برآ شبنمی دگر
از کاینات دنیی و عقبی دوعالم اند
بیرون ازین دوخاک درت عالمی دگر
گفتی دمی دگر به لبت کام دل دهم
ای عمر اعتماد کرا بر دمی دگر
بردار جام جم که ببینی دروعیان
درزیر خاک خفته به هر سو جمی دگر
همچون دل شکسته ی ابن حسام هست
صد دل به قید زلف تو درهر خمی دگر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان درد و غم ناشی از عشق و وابستگی میپردازد. شاعر از غمهای مکرر برای اهل درد سخن میگوید و این غمها را همچون مرهمی برای دل خود میبیند. او به مکان مقدسی اشاره میکند که اهل خوشبختی در آن جا هستند و از نالههای اهل صفا و اندوه آنها یاد میکند. شاعر از نعمتهای خداوند و بارش رحمتهایش سخن میگوید و در پی آن است که به او باران محبت و عشق برسد. او به وجود دو دنیای متفاوت و جستجوی معانی فراتر از این دنیا اشاره دارد و اشتیاق خود برای لحظاتی شیرین و خوش را بیان میکند. در نهایت، شاعر از دل شکسته خود و دلهای دیگری که به عشق معشوق گرفتار شدهاند، یاد میکند.
هوش مصنوعی: ای اهل درد، هر لحظه غمی جدیدی از سوی تو به ما میرسد، اما نیش غم تو برای دل ما، به نوعی تسکینی است.
هوش مصنوعی: در مکان تو که پناهگاه بندگان خوشبخت است، از اشک چشم پاکان، نغمهای دیگر به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: با رحمت و بخشش تو، وجود ما شکوفا میشود. از آسمان لطف تو، باران دیگری بر ما ببار تا زندگی دوبارهای آغاز کنیم.
هوش مصنوعی: از دنیای حاضر و آخرت، دو جهان بیرون هستند و غیر از این دو خاکی که در آن هستیم، جهانی دیگر وجود دارد.
هوش مصنوعی: گفتی که در زمانی دیگر لبهایت را شیرینی میبخشم، اما ای عمر، به چه کسی میتوانم اعتماد کنم که آن زمان دوباره فرا برسد؟
هوش مصنوعی: بردار جام جم و نگاهی بینداز؛ میبینی که در زیر خاک، بسیاری از انسانها خوابیدهاند و در هر طرف، دیگرانی هم هستند.
هوش مصنوعی: دل شکستهی ابن حسام مانند من است که در هر پیچ و خم زلف تو، صد دل دیگر را به خود گرفتار کردهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای هر دم از جفای تو دل را غمی دگر
عالم ز تو خراب و تو در عالمی دگر
ایندم که در رکاب توام، خون من بریز
ترسم که عمر امان ندهد تا دمی دگر
تیری زدی و ریش دل آسوده شد ز درد
[...]
هردم رسد به دل چو ز عالم غمی دگر
غم نیست چون ز من بودت عالمی دگر
دارد گدای میکده از باده قدح
آیینه سکندر و جام جمی دگر
گویم به نزد پیر مغان جور مغبچه
[...]
دل را چو نیست جز غم تو همدمی دگر
بادا فزون بهر غم از آن در غمی دگر
تیغت کجاست کین نفسی کو ز عمر ماند
با او به شوق او برآرم دمی دگر
زاهد مخوان به سوی بهشتم که کوی دوست
[...]
شاهی که هست کشور او عالمی دگر
در ملک جم بود به حقیقت جمی دگر
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.