گنجور

 
ابن حسام خوسفی

خط تو دایره ی مشک گرد ماه کشید

بر آفتاب سواد شب سیاه کشید

دلم به دعوی خون بر غزال چشمت را

سرشک سرخ و رخ زرد را گواه کشید

مقام شیفته حالان پناه طره ی تست

دل مقام شناسم بدان پناه کشید

نوید داد عنایت مرا که لطف عمیم

رقم به عفو تو بر صفحه ی گناه کشید

اگرچه می رود آلوده دامن ابن حسام

به ذیل عاطفت سایه ی الاه کشید